درک یک پایان | جولین بارنز | 2011
یکم. درک یک پایان برنده جایز بوکر سال 2011، رمان ما قبل آخر جولین بارنز نویسنده شهیر انگلیسی درباره خاطرهای در گذشته است که بر سر راوی سالخوردهاش آوار میشود و آرام آرام زندگی او را تحت تاثیر قرار میدهد. یک راوی جنتلمن و مبادی آداب که برایمان از رابطهای نافرجام در دوره جوانیاش در دهه شصت میلادی میگوید و از جمعی چهار نفره از دوستان اهل فکر و فلسفهاش که در سال آخر دبیرستان با آنها بوده و به خصوص از یکی از آنها که با ورودش به جمع همه چیز را در سالهای بعد بهم میریزد.
دوم. مدل «رمان-تفکر»ی میلان کوندرایی با یک راوی غیرقابل اعتماد ایشیگورویی در همزن جولین بارنز به شکل معجون غلیظ خوشمزهای در آمده که آن را در یکی دو نشست میتوان سر کشید. اصطلاح «رمان-تفکر» را برای مدلی از قصهپردازی میشود به کار برد که در آن راوی صاحب دیدگاهی مشخص درباره دنیا، زندگی و مرگ آدمیزاد است و روند قصهپردازیاش را به طور مرتب قطع میکند تا روزگارش را تفسیر کند. راوی درک یک پایان سعی میکند حوادثی که بر او گذشته را برای خودش معنا کند و گذشته مبهم و کوتاهی را به اکنونِ ملالآورِ طولانیاش گره بزند تا پایان یک رابطه در گذشته را بپذیرد و از زندگیاش کلیتی بامعنا بسازد.
سوم. اگر چه درک یک پایان در داستانگویی هم پر از فصلهای پرکشش و درگیرکننده است اما برای خواننده بخشهای فلسفیدن راوی نیز بخشی از جذابیت رمان است. برای من درک یک پایان از معدود رمانهایی است که چنین بخشهایی جذابیتی همتراز سیر ماجراهای ملتهب رمان دارد. و از آن مهمتر موقع خواندنش حس میکنیم با نوعی قصهگویی امروزی طرفیم. نه از کهنگی و طول و تفصیل رمانهای کلاسیک در آن خبری است و نه سختخوانی رمان مدرنیستی را دارد. اما در عین حال مثل یک رمان قرن نوزدهمیِ درجه یک، راوی یک قصهپرداز چیرهدست است که آرامآرام خواننده را وارد یک چرخه مهیب داستانی میکند و در عین حال مثل یک رمانِ ویرجینیا وولفی کلیتِ درک یک پایان به یک «تراپی» استثنایی برای شخصیت اصلی قصه بدل میشود.
چهارم. و امان از آن پایانِ رسوا که به هیچ قصهای شبیه نیست.
Some really interesting points you have written.Assisted me a lot, just what I was searching for : D.