محبوب‌های سال ۲۰۱۸

۱- سفر دراز روز در شب | بی گان
۲- درخت گلابی وحشی | نوری بیلگه جیلان
۳- سوزاندن | لی چانگ-دونگ

و

۴- جنگ سرد | پاول پاولیکوفسکی
۵- ساما | لوکرسیا مارتل
۶- مکتوب، عشق من | عبداللطیف کشیش
۷- دولاتف | الکسی گرمان
۸- زندگی برتر | کلر دنی

و تجربه‌های جذابی مثل:
تصنیف باستر اسکراگز | برادران کوئن
روما | آلفونسو کوارن
نخستین انسان | دیمین شزل
خوشحال مثل لازارو | آلیس رورواکر

سال سینمایی ۲۰۱۸ از نظر کیفیت و تنوع نسبت به چند سال‌ اخیر براستی چشمگیر بود. بیش از هر چیز انتظار یکی دو ساله‌ام را برای تماشای درخت گلابی وحشی به‌یاد می‌آورم. از همان روزی که قصه یک خطی فیلم (پیش از تولید) اعلام شد شروع به تجسم فیلم کرده بودم و شبی که در جشنواره کن فیلم را دیدم برایم بیش از پایان یک انتظار دو ساله بود. چیزی بود که بیننده‌ای بعد از همراهی با هفت فیلم یک فیلم‌ساز، آن را در ذهن خود ساخته بود، شبیه گفتگویی بود میان خالق و نظاره‌گر. در مقام بیننده ارتباطم با دنیای آثار جیلان به‌گونه‌ای است که گاهی در پروسه تماشای فیلم‌هایش احساس می‌کنم این رازی است که به‌ نجوا با من زمزمه می‌شود.

ادامه‌ی خواندن

ساما | لوکرچیا مارتل

 
 
 ۱/۲⭐️⭐️⭐️ ‌ ‌
نیمه اول ساما همان سینمای درخشان لوکرسیا مارتل است. در ساما میزانسن مارتل در هر سکانس بیننده را در میانه یک آمبیانس مرموز قرار می‌دهد. بیننده تسلطی روی کلیت فضا از نظر جغرافیایی و زمانی ندارد و نمی‌تواند به شکل کاملی موقعیت را به چنگ آورد. آمبیانس آن‌قدر چگال است که همیشه چیزی ناتمام و درک نشده باقی می‌ماند و فضا مثل فصل مهمانی (اوایل فیلم) بیگانه و ناآشنا می‌ماند. طراحی صدای محیط هم در ساما مثل فیلم‌های قبلی مارتل به این استراتژی میزانسنی اضافه می‌شود و نتیجه این‌که ما هم همان تجربه «دن دیگو د ساما»، این ‌گمارده امپراتوری اسپانیا را در اکثر فصل‌ها از سر می‌گذرانیم: یک جور زیست در و «تجربه فضا»ی یک دوره تاریخی.
نیمه اول فیلم از این جهت من را به‌یاد آدمکش (هو شیائو شِن) انداخت، همان کمال‌گرایی، همان ترکیب «رئالیسم افراطی» با یک قصه تاریخی، همان ریتم باشکوه و باطمانینه و همان تمرکز برای تجربه محیط. افسوس که از نیمه دوم فیلم به بعد ناآشنا بودن فضا تا حدی کاهش پیدا می‌کند و کم‌کم فضاها معمولی‌تر می‌شود (مارتل از این نظر در فصل‌های داخلی موفق‌تر است تا فصل‌های خارجی) و قصه دربه‌دری «جوزف ک.»وار (شخصیت اصلی رمان قصر و محاکمه کافکا) «دن دیگو د ساما» در سلسله مراتب و دستگاه امپراتوری و سرنوشتش برای بازگشت مهم‌تر از تجربه فضا می‌شود.

 

 

پیش‌بینی و مختصری درباره فیلم‌های احتمالی بخش رسمی هفتادمین جشنواره کن

فردا، پنجشنبه‌ی هفته دوم ماه آوریل، مثل هر سال تیری فِرِمو مدیر جشنواره کن فیلم‌های بخش رسمی جشنواره را اعلام خواهد کرد و زنگ آغاز سال جدید سینمایی را به‌صدا در می‌آورد. این ده پانزده سال اخیر با توجه به تغییرات بنیادی شیوه فیلم‌سازی، پخش فیلم و البته تغییر شیوه فیلم دیدن، جشنواره کن ‌می‌توانست اعتبارش را از دست بدهد اما تیری فرمو کاری کرده که لیست بیست فیلمه‌ی بخش مسابقه جشنواره کن اهمیت بیشتری هم برای فیلم‌سازان و هم برای سینمادوستان نسبت به قبل پیدا کند. از طرفی لیست فیلم‌های بخش مسابقه همچنان جریان‌ساز است و می‌شود دید که چطور هر سال روی روندهای فیلم‌سازی در سینمای هنری تاثیر می‌گذارد. با توجه به شنیده‌ها و در آستانه اعلام اسامی این فیلم‌ها مختصری درباره این لیست نوشته‌ام.
 
 
شوک اول
هفته گذشته مطبوعات فرانسوی به خبر ناراحت‌کننده دعوای حقوقی عبداللطیف کشیش با یکی از سرمایه‌گذارهای فیلم جدیدش (فرانس تلوزیون) پرداختند. کشیش از یکی از رمان‌های مورد علاقه‌اش اقتباس کرده. پیشتر لوران کانته فیلم کلاس را از یکی دیگر از رمان‌های این نویسنده اقتباس کرده بود. دعوای حقوقی مربوط به تصمیمی می‌شود که کشیش موقع فیلم‌برداری گرفته و نتیجه نهایی را تبدیل به دو فیلم جداگانه کرده. به‌نظر می‌رسد فعلن فیلم کشیش از برنامه شرکت در جشنواره امسال کنارگیری کرده.
 
 
آبونه‌های کن
مدت‌ها است که آبونه‌ کن به کسانی گفته می‌شود که همیشه با یک قرارداد نانوشته با فیلم جدیدشان در کن بوده‌اند. مهمترین فیلم‌ساز با هر معیاری میشائیل هانه‌که خواهد بود که ستاره‌های فیلم جدیدش ژان-لوئی ترنتینیان و ایزابل هوپرند. فیلم نوری بیلگه جیلان با این که فیلم‌برداری و مونتاژش تمام شده اما درباره آماده بودنش اخبار ضد و نقیضی می‌رسد. امیدوارم که نوری در فستیوال باشد، او تنها کسی است که می‌شود تنها به شوق فیلمش به کن رفت. و محبوب‌های ابدی: آندری زویاگینتسف و لوکرسیا مارتل. همچنین فیلم‌ساز اوکراینی سرگئی لوزنیتسا با همان دو فیلم بلند داستانی خوشی من و در مه از کنجکاوی‌های اصلی است. آرنو دپلشن نیز بیست و پنج سال است که آبونه کن است. او با بازیگران فیلم‌ جدیدش به روی فرش قرمز خواهد رفت: ماریون کوتیار، شارلوت گینزبورگ و لوئی گرل. به‌نظر می‌رسد امسال سال لوئی هم باشد.
Happy End | Michael Haneke
Ahlat Agaci | Nuri Bilge Ceylan
Loveless | Andrey Zvyagintsev
Zama | Lucrecia Martel
A Gentle Creature | Sergei Loznitsa
Fantomes D’Ismael | Arnaud Desplechin
 
 
 
آن‌هایی که نبودن‌شان در کن بعید به‌نظر می‌رسد
 
• کنجکاوی‌ها
فیلم جدید روبن استلاند (سازنده فورس‌ماژور) با هر معیاری کنجکاوی بزرگ سال برای سینمادوستان است. استلاند با فورس‌ماژور جشنواره معمولی سال ۲۰۱۴ را ارتقا داد. یواخیم تریر، سازنده اسلو، ۳۱ اوت هم از آن استعدادهای دوست‌داشتنی است. فلیپ گرلِ بزرگ سال ۲۰۱۵ به بخش «دو هفته کارگردان‌ها» تبعید شد. بعید به‌نظر می‌رسد تیری باز دست به چنین اشتباه استراتژیکی بزند و فیلم جدید او را به بخش جنبی ببرد. مشکل اصلی تیری البته ترافیک عجیب و غریب امسال سینمای فرانسه است.
 
• سینمای فرانسه
بخش مسابقه حداکثر می‌تواند ۴ فیلم فرانسوی را انتخاب کند. امسال چند فیلم‌ساز بزرگ در صف منتظر ایستاده‌اند. فیلم هانه‌که محصول فرانسه است. برونو دومن با یک مینی سریال موزیکال (شبیه کن‌کن کوچولو) که به دوره نوجوانی ژاندارک می‌پردازد به کن برمی‌گردد (شاید مثل سال ۲۰۱۴ به‌خاطر طولانی بودن به بخش جنبی «دو هفته کارگردان‌ها» برود). ژاک دوایون فیلم‌ساز صاحب‌نام فرانسوی امسال فیلمی درباره آگوست رودن مجسمه‌ساز افسانه‌ای ساخته. با توجه به این‌که امسال سال بزرگداشت‌ رودن در فرانسه است (صدمین سال درگذشت‌ او) و این‌که بازیگر نقش رودن، ونسان لندون دوست صمیمی‌ تیری است به‌نظر می‌رسد فیلم مورد توجه قرار بگیرد. ساخته جدید لوران کانته بعد از نخل طلای سال ۲۰۰۸ (سازنده فیلم کلاس) با فیلم جدیدی بازگشته، همین‌طور اگزویه بووآ (سازنده در باب انسان‌ها و خدایان) که همیشه کنجکاوی برانگیز بوده. و البته ماتیو آمالریکِ دوست‌داشتنی که امیدوارم فیلمش به موقع حاضر شود. فیلم جدید رومن پولانسکی ( فیلمنامه‌نویس فیلم اولیویه آسایاس است) هم ظاهرن دقیقه نود به جشنواره رسیده. همین‌طور امیدوارم فیلم کلر دنی هم که فیلم‌برداری و مونتاژش تمام شده آخرین لحظه برسد.
 
• دیگران
کنجکاوی دیگر فیلم جدید میروسلاو اسلابوشپیتسکی همان سازنده اهل اوکراینِ فیلم عجیب قبیله (The Tribe) است که سال ۲۰۱۴ در بخش جنبی «هفته منتقدان» نمایش داده شد. فاتح آکین هم به احتمال زیاد جایش از قبل در بخش مسابقه رزرو شده. لانتیموس هم که عزیز کرده است و با صفی از ستاره‌ها (نیکول کیدمن، کالین فارل، …) به کن برمی‌گردد.
هونگ سانگ-سو قاعدتن در بخش رسمی خواهد بود. او فیلم را سال پیش در شهر کن هم‌زمان با جشنواره ساخته و ایزابل هوپر بازیگر اصلی آن است. همچنین دیگر فیلم‌ساز شهیر کره‌ای، سازنده Snowpiercer و فیلم مادر با یک محصول انگلیسی‌زبان از شانس‌های بخش مسابقه است.
 
The Square | Ruben Ostlund
Thelma | Joachim Trier
L’Amant d’un Jour | Philippe Garrel
The Killing of a Sacred Deer | Yorgos Lanthimos
Barbara | Mathieu Amalric
Rodin | Jacques Doillon
L’Atelier | Laurent Cantet
Les Gardiennes | Xavier Beauvois
In the Fade | Fatih Akin
Jeannette | Bruno Dumont
Downsizing | Alexander Payne
Okja | Bong Joon-ho
Claire’s Camera | Hong Sang-Soo
Luxembourg | Miroslav Slaboshpitsky
Roma | Alfonso Curaon
D’Apres Une Histoire Vraie | Roman Polanski
 
به‌نظر می‌رسد آماده نشده‌اند
امیدوارم دوان دوان و در آخرین لحظه برسند، هر چند بعید به نظر می‌رسد. هر کدام از این فیلم‌ها ظرفیت این را دارد که کیفیت عمومی یک سال سینمایی را ارتقا دهد.
 
Sunset | László Nemes
Where Life Begins | Carlos Reygadas
Les Lunettes noires | Claire Denis
April’s Daughter | Michel Franco
 
 
و آن‌ها که ترجیح می‌دهم نباشند (اما خواهند بود)
طبیعی است آرزو کنیم سازنده فیلم موستانگ با فیلم جدیدش در کن نباشد اما خانم دنیز غمزه ارگوون با فیلم انگلیسی‌زبانش خواهد بود، همان‌طور که سوفیا کوپولا و خانم کاواسه همیشه سوگلی‌‌ بوده‌اند. جناب میشل آزاناویسوس (سازنده آرتیست) هم جایش از قبل رزرو شده با فیلمی که لوئی گرل نقش ژان-لوک گدار را بازی می‌کند و قرار است فیلم جنجالی کن باشد.
 
Kings | Deniz Gamze Erguven
The Beguiled | Sofia Coppola
Hikari | Naomi Kawase
Le Redoutable | Michel Hazanavicius
Wonderstruck | Todd Haynes
Victoria and Abdul | Stephen Frears
 
 
آن‌ها که نخواهند بود
 
Mektoub Is Mektoub | Abdellatif Kechiche
Dunkirk | Christopher Nolan
The Phantom Thread | Paul Thomas Anderson
 
 
 
سورپرایزها
به‌نظر می‌رسد برای بزرگداشت عباس کیارستمی فیلم ۲۴ فریم نمایش داده شود. چه خوشی بالاتر از این. ظاهرن از یکی دو قسمت از سریال توئین پیکیز (فصل جدید و بعد ۲۶ سال) ساخته دیوید لینچ بزرگ هم پرده‌برداری می‌شود. هر دو احتمالن در سانس‌های ویژه و خارج بخش مسابقه نمایش داده شوند.
در خصوص سینمای ایران باید سکوت کرد. امیدوارم فقط خاطره تلخ جلسات مطبوعاتی و سرخوردگی سال قبل و سال‌ قبل‌تر تکرار نشود.

زن بی‌سر و سینمای لوکرسیا مارتل

ایده‌هایی درباره میزانسن و کمپوزیسیون در زن بی‌سر

 

چاپ شده در فصل‌نامه فیلمخانه، شماره بهار 1393

The-Headless-Woman

زن بی سر | لوکرسیا مارتل | 2008


خلوت‌ِ یک ازدحام

تجربه‌ی تماشای فیلم‌های لوکرسیا مارتل، در دهه اول هزاره‌ی جدید در قیاس با سینمای معاصرش شگفت‌انگیز و پر رمز و راز می‌نماید. مرداب (2001)، دختر مقدس (2004) و زن بی سر (2008) پر است از موقعیت‌هایی غریب و درگیرکننده‌: کشفِ دنیای بزرگ‌سال‌ها (آملیایِ دختر مقدس، ایزابل و مامی در مرداب)، تجربه‌ی ذهنی زن‌های میان‌سالِ در بحران (هلنایِ دختر مقدس، مچایِ مرداب)، تماس با جهانِ اسرارآمیزِ روزمره (بیم‌ِ آلودگی استخر با لاک‌پشت‌ها در زن بی ‌سر، گاو برجا مانده در مرداب) و پر است از شوهرانِ مهربانِ بی‌دست و پایِ سرد، معشوقه‌های مستاصل در جهانی ناآشنا، پاره پاره و پر از حذف و پیچیدگی.

***

در زن بی سر زنی (ورونیکا) تصور می‌کند که کسی را در حینِ رانندگی زیر گرفته. ابتدا آن را از اطرافیان پنهان می‌کند اما مدتی بعد موضوع را به شوهرش می‌گوید. بعدتر به دنبال کشف ماجرا می‌رود و می‌فهمد جسد پسری نوجوان در همان حوالی پیدا شده. وقتی متصدی هتل به او می‌گوید در شب مورد نظر اتاق 818 (جایی که پس از تصادف به آن‌جا رفته) خالی بوده، به نظر می‌رسد کل ماجرا برایش کابوسی بیش نبوده. در پایان وقتی زن جذبِ شادیِ موقتِ روزمره‌ی ازدحامِ اطرافیان می‌شود، نمی‌دانیم تروما را در خلوتش پشت سر گذاشته یا فقط موقتا بحران را فراموش کرده است. زن بی سر آگراندیسمانِ روزگار جدید است.

***

ایده قاب در قاب با پنجره‌‌ی اتاق‌ها، قابِ آینه و گاه پنجره‌ ماشین‌ها الگوی‌ِ بصری جذاب و خلاقانه فیلم است. از این نظر پیچیده‌ترین کمپوزیسیون جایی است که زن بعد از اقامت شبی در هتل به خانه بازمی‌گردد. شوهر که ظاهرن از شکار برگشته از سمت چپ کادر وارد خانه می‌شود (تصویر 1). آشپزخانه از طریقِ بازتاب در آینه سمت راستِ کادر دیده می شود. مرد از سمتِ چپ از کادر خارج می‌شود و بدون قطع نما وارد قسمت راست می‌شود (تصویر2). همزمان (تصویر 3) در نقطه طلایی کادر (سمت راست و بالا) پاهای زن از طریق بازتاب در آینه وارد کادر می‌شود (سمت چپ و بالای کادر نیز پای زن بصورت محو دیده می‌شود). کمی بعد زن از چپ وارد قاب می‌شود (تصویر 4) و به سمت چپِ کادر (آشپزخانه) خیره می‌شود (تصویر 5). مرد متوجه زن می‌شود و بدون قطع شدن نما به سمتش می‌رود. زن از دستش فرار می‌کند (تصویر 6)، از چپ خارج و کمی بعد مرد از چپ وارد کادر می شود (تصویر 7).

1تصویر 1

2

تصویر 2

3

تصویر 3

4

تصویر 4

5

تصویر 5

6

تصویر 6

7

تصویر 7

همانطور که در تصاویر دیده می‌شود، ایده اصلی ایجادِ کادرهای موضعی در قاب عریض (2.35:1) برای داشتن چند ناحیه مستطیلی مجزا است که با خط‌های عمودیِ دیوارها و افقیِ پلکان از هم جدا شده‌اند. این قاب در قابِ پیچیده‌ي آینه‌ای، حرکت‌های افقی کارکترها در قاب را معکوس می‌کند و به صحنه کیفیتی غیرطبیعی می‌دهد. داشتن نواحی مجزا در قاب همچنین اجازه می‌دهد چند اکتِ همزمان در هر یک از نماها ایجاد شود که برای جلب توجه بیننده رقابت می‌کنند. در نمای مورد نظر سهم مرد و زن در قاب، نواحیِ مجزا است، یکی در سمت راست و در آینه و دیگری به شکل مستقیم در چپ، گونه‌ای برجسته‌تر کردن دوریِ عاطفی آن دو.

ورونیکا تا دو سوم فیلم در هذیانِ کابوس زیر گرفتنِ کسی است. اما از جایی به بعد به نظر می‌رسد تلاش می کند به زندگی برگردد (رنگ موهایش را عوض می‌کند). جای ورونیکا در قاب بعد این تصمیم جابه‌جا می‌شود: زن به تدریج از راست (در فصل‌های ابتدایی و میانه) به سمت چپ کادر (در فصل‌های پایانی) نقل مکان می‌کند. از طرفی خیلی از قاب‌ها پس‌زمینه‌ای محو اما مهم از نظر داستانی دارند: در سکانس استخر، ژوزفینا در پیش‌زمینه در حال صحبت با ورونیکا است (درباره دختری جوان که به تازگی آن‌جا مشغول به کار شده) و همزمان مارکوس و خوآن (شوهر و معشوقه ورونیکا) در حال تماس تلفنی با کسی (ظاهرن در مورد تصادف‌) هستند. صحنه‌ها به همین شکل اغلب با دو (یا چند) ‌کنش همزمان در پیش‌زمینه و پس‌زمینه مواجهند، کنش‌هایی که عموما به یک اندازه درگیر‌کننده‌اند و منجر به جابه‌جایی تمرکز بیننده بینِ پس‌زمینه‌ی فلو و پیش‌زمینه می‌گردند. در خیلی از موارد همزمان باند صدا نیز سازِ جدایِ خود را مستقل از هر دو سطح تصویر می‌زند، باند صدایی که لزوما توصیف کننده‌ی پیش‌زمینه نیست و گاه حاوی اطلاعات داستانی مهم به شکلی بی‌تاکید است (برای مثال فصلی که ورونیکا برای آخرین بار به گل‌فروشی سر می‌زند). تجربه‌ی فیلم‌های مارتل انرژی زیادی از بیننده می‌گیرد و انباشتگیِ صحنه‌ها از اکت‌هایِ متنوع، چالشی است که اغلب با تماشای چند باره مرتفع می‌گردد. برای مثال بعد تصادف تازه می‌فهمیم چقدر آن نماهای کوتاه گذرای دست زدن پسربچه‌ی داخل ماشین به شیشه پنجره مهم بوده، چرا که اثرِ دست روی شیشه ماشینِ ورونیکا (درست بعد تصادف) می‌تواند جای دستِ پسر (احتمالا) مضروب نباشد.

***

در کمتر شکلی از سینمای داستانی، فیلمساز چنین در پیِ تجربه‌ی لحظه‌های فرّار روزمره‌ی بیننده است، موقعیت‌هایی نه برای ادامه دادن «ماجرا» بلکه لختی فاصله برای ادراک «لحظه»‌ای که می‌گذرد. در دختر مقدس آملیا چشمش را بسته و چیزی را که به نظرش می‌رسد برای دوستش توصیف می‌کند تا او نقاشی‌ ‌کند. در پس‌زمینه‌ی محوِ صحنه کارکنان هتل مشغول اتو کردن حوله‌ها و ملافه‌ها هستند و صدایشان به گوش می‌رسد. نور بیرون صورت آملیا را پوشانده و حسی از رخوت فضا را آکنده. در زن بی ‌سر در یک سکانس مفصل ژوزفین و ورونیکا روی تخت عمه لالا مشغول تماشای فیلم عروسی ورونیکا هستند. عمه درباره زیبایی ورونیکا چیزی می‌گوید و او مرتب لبخند می‌زند. حسِ خویشاوندی دلپذیری میان‌شان موج می‌زند. شاید بتوان مارتل را امپرسیونیستی‌ترین فیلم‌ساز در تجسم دادن به جهانِ حس‌های بیان نشدنی در لحظه‌های تصادفی دانست و لمسِ فضا در آثارش از طریق پرداختِ پر جزئیات صحنه، پس‌زمینه غنیِ آدم‌ها و اشیا و بازنمایی فضای زنده خارجِ قاب از طریق باند صدا و از همه مهمتر اهمیت موقعیت‌های حاشیه‌ایِ غیر داستانی است.

***

در زن بی سر هر فصل به گونه‌ای آغاز می‌شود که مشخص نیست از نظر جغرافیایی در کجا اتفاق می‌افتد. آن‌ها بدون نمای معرفند و بیننده مدام در تکاپویِ تشخیص مکان‌هاست. هر مکانِ تازه در هر فصل جدید حسی از ناامنی بوجود می‌آورد چرا که بیننده با آن محل آشنا نیست و این تجسم احوالات ذهنی ورونیکایِ مضطرب نیز هست. وقتی شبِ تصادف به هتل می‌رود ابتدا نمی‌دانیم نسبتش با آن‌جا چیست. برش به او در تخت خوابِ هتل در روز. برش به ورود خدمتکار که برای نظافت وارد اتاق شده. ورونیکا در تخت است و حالا شب شده. ظاهرن یک روز گذشته. گنگیِ فضا در تناسب با ورونیکای آشفته‌یِ درگیرِ بحران است. اگرچه هذیانی بودن فضا‌ها بازنمایِ ذهنی زن به نظر می‌رسند، اما در کلیت پیرنگ آن‌ها نقشی انسجام‌بخش دارند: مکان‌ها به شکل قرینه حول سکانس اعتراف ورونیکا در فروشگاه زنجیره‌ای (به زیر گرفتن کسی) تکرار می‌شوند؛ دو بار هتل در ابتدا و انتهای فیلم، دو بار خانه‌ی عمه لالا، دو بار دندان‌پزشکی، دو بار بیمارستان و چندین بار جاده‌ی کنار کانال.

***

در دختر مقدس در یکی از فصلها آملیا در خانه یکی از دوستانش مشغول نوشتن است. ناگهان صدای بلندی از حیاط خانه می‌آید. متوجه می‌شویم همسایه‌ی مست از طبقه دوم پرت شده به درون حیاط و معجزه‌وار نجات یافته. ایده اصلیِ میزانسنیِ فیلم‌های مارتل «هجومِ آمبیانس» به درون صحنه است و قاب‌ها به این‌ترتیب مملو از آدم‌ها و اشیای فرعی می‌شوند، مثل میدانِ تخیلات و جهانِ هر روزه‌ی ما. اینْ هجومِ جهان بیرون به درون قاب است، مثل حضور مرگبار آن سگ و یا پسر‌‌ در قابِ زندگی زنِ بی سر، افسوس که آن‌جا معجزه‌ای در کار نبود.