جشنواره کن ۲۰۲۴، لیمونف

۱
کنفرانسی مطبوعاتی در مسکو. لیمونوف شاعر، فیگور ادبی جنجالی شوروی در نیمه دوم قرن بیستم جزو سخنران‌ها است اما مشخص نیست چرا به جای روسی عده‌ای انگلیسی حرف می‌زنند. از همان ابتدا این باج دادن به بازار به خاطر تولید بین‌المللی پرخرج روی مخ می‌رود و بعدتر تبدیل به انتخاب‌های دیگری می شود که از خارج فیلم به دنیای «لیمونوف» سربرنیکوف تحمیل شده. خواه تکرار مصرانه المان‌های فیلم‌های قبلی، خواه ویژگی‌های ژنریک. فیلمی درباره یک چهره پرمدعای نه‌چندان همدلی‌برانگیز که با خودبزرگ‌بینی بیمارگونه‌ای به شعرا، سیاست‌مدارها و تبعیدی‌های شوروی واکنش نشان می‌دهد.

۲
«لیمونوف» در نگاه کلی حال‌وهوای لاقیدِ «لِتو» را دارد، بازیگوشی‌های سبکی‌اش «تب پتروف» را تداعی می‌کند و تلاش می‌کند دوره‌های مختلف زندگی این شاعر را (رفتن از خارکف به مسکو به قصد شاعری شهیر شدن، دوره طولانی تبعید به نیویورک، رفتن به پاریس در دوره شهرت و بعد بازگشت به شوروی) با میزانسنی نامعمول به «صحنه» (تئاتری) بیاورد (گرایشی که سربرنیکوف در «زن چایکوفسکی» تجربه کرده بود). در بسیاری مواقع در نمایی بلند درهای یک اتاق به راهرو و بعد به مکانی نامرتبط از نظر جغرافیایی برش می‌خورد.

۳
این استراتژی‌ها ابتدا برانگیزاننده (اما آشنا در آثار اخیر سربرنیکوف) به نظر می‌رسند. اما ریتم دیوانه‌وار صحنه‌ها که با موسیقی تشدید می‌شود به‌تدریج به کامل شدن حس صحنه‌ها آسیب می‌زند و اجازه به بار نشستن کنش شخصیت‌ها نمی‌دهد. برای مثال آشنایی لیمونوف با دختری جوان در مسکو براساس ایده داستانی جالبی شکل می‌گیرد. لیمونوف که خیاط است تصمیم می‌گیرد برای نزدیک شدن به دختر پیشنهاد کند برایش شلوار جین بدوزد. بلافاصله صحنه اندازه گرفتن قد دختر با ریتم نامعمول و با گرایش افراطیِ جنسی قابل پیش‌بینی‌اش جذبه‌ی آشنایی آن دو را زایل می‌کند.

۴
این مثال را تعمیم دهید به کل فیلم تا تمام انرژی سربرنیکوف برای بازسازی نیویورک، حال‌و‌هوای سیاسی آن روزها و بروز نشانه‌های اجتماعی در پس‌زمینه کم اثر می‌شود. هر چند به نظر می‌رسد این ریتم قرار است بازتاب ذهن مشوّش لیمونوف در زندگی باشد اما عمومیت آن در تمامی فصل‌ها بیشتر نوعی استرس برای از دست دادن توجه بیننده امروزی به‌نظر می‌رسد (این ریتم تحمیلی همین بلا را سر «امیلیا پرز» ژاک اودیار هم آورده بود).

۵
پاول پاولیکوفسکی چند سال درگیر پروژه «لیمونوف» بود اما نهایتا از کارگردانی آن انصراف داد (او یکی از فیلم‌نامه‌نویسان «لیمونوف» است). به یاد بیاوریم که «جنگ سرد» هم سفری شهر به شهر و تبعید هنرمند بود. پاولیکوفسکی آن دنیای دیوانه را با تانی بر لحظه‌ها و با طراحی مینیمال فصل‌ها به‌شکل تکان‌دهنده‌ای برای بیننده ملموس از کار درآورده بود.

۶
در مسیر تجربه‌های فوق‌العاده دو فیلم قبلی، «لیمونوف» دست‌اندازِ اعصاب‌خوردکنِ بی‌موقعی است. فیلم بین‌المللی با قواعد بازی‌اش و دیده شدن برای بیننده‌های وسیع‌تر وسوسه‌برانگیز است و پخش «زن چایکوفسکی» برای سربرنیکوف امیدوارکننده نبود. شاید «لیمونوف» واکنش به آن باشد. شاید هم نه. به هر حال بازار فیلم هنری «زن چایکوفسکی» (این اثر عمیقا روسی، با دنیای تیره‌اش و آن سبک دشوار) را چندان دوست ندارد. ‌حداقل امروز نمی‌خواهد. البته اطمینانی هم نیست که در درازمدت «لیمونوف» در بازار موفق‌تر باشد. آن‌که دشواری امروز را پس‌می‌زند پرشِ فردا را نمی‌بیند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *