به رقص که فکر میکنید در عالم سینما به یاد چه میافتید؟ سکانس رقصِ محبوب شما کدام است؟ پالپ فیکشن؟ آواز در باران؟ بهتر است فراموششان کنید. فصل درخشانِ رقص در «شبهای روشنِ» ویسکونتی ترکیبی است از شور، رهایی، آرزویِ دیگری و عشق با چاشنیِ جنون. پریروز، روز تولد مارچلو ماسترویانیِ عزیز بود و این سکانس فوقالعاده یکی از بهترین یادگارهای اوست. ببینید جادوی سینما را، حالِ خوش عاشق را (ماریو/ مارچلو)، معشوقهی خجالتی (ناتالیا) با عشقی جانکاه به دیگری (کسی غیرِ ماریو) و رقص اول و آخر ماریو با محبوب کمی پیش از آن وداع آخر. فصلی بی نیاز از کلام، انگار تنها نگاه و جنبشِ تنها است و خب اشتیاقِ لعنتیِ خوشِ بیفرجامِ آدمیزاد به آدمیزادی دیگر.
این فصل از«شبهای روشن» دوقلویی با اختلاف نیم قرن در تاریخ سینما دارد: دو عاشق (جیمز گری): جنون و رهایی یک سودایی دیگر (لئوناردِ دو عاشق) که گویی با مارچلو از یک قبیلهاند:
«فصلی کلیدی و به یادماندنی در دو عاشق (جیمز گری) هست که لئونارد (واکین فینیکس) برای بدست آوردن دلِ محبوبش میشل (گوئینت پالترو) در یک سالن شلوغ شروع به رقصیدن میکند. وقتی همراه دختر وارد آن فضا میشود کسی به شکل حرفهای در حال رقصیدن است. لئونارد که آماتور به نظر میرسد، میخواهد جلوی دختر خودی نشان دهد. شیوه اجرای رقص و نقش کلیدی این سکانس در فیلم، ذهن را بلافاصله به نیم قرن پیشتر میبرد و نیویورکِ جیمز گری را وصل میکند به ونیزِ ویسکونتی در شبهای روشن. جایی که ماریو (مارچلو ماسترویانی) برای عشقش ناتالیا در کافهای شروع میکند به رقصیدن. اگر چه مدل رقص دو بازیگر متفاوت است اما چیزی در این سکانس هست که فینیکس را متصل میکند به سنتی از بازیگری و به بخشی از سینما که کاملن جدا از بدنه آشنای آن است. استراتژی هر دو بازیگر در چنین موقعیتی یک رویکرد دوگانه است. شیوه رقصشان اگر چه همراه با شور و وجدی افسارگسیخته است که محبوبشان را به وجد آورد اما آن شیک بودن، آن کامل بودن رقص ستارهها را در اجرا ندارد و بیشتر به نوعی کرئوگرافی نامتعارف میماند …»