پیش-گزارش جشنواره کن 2016

13177260_467668366759790_1829966397231338703_n

روز صفر

فردا صبح جشنواره کن با فيلم وودي آلن شروع مي‌شود و من دوازده روز مکرّر در مکرّر فيلم مي‌بينم. جهان اين فيلم‌ها گرما و افسوني اگر داشت این جا چند کلمه‌ای برای‌تان می‌نویسم. بازيِ لوس ستاره دادن هم كه ديگر آيين هر ساله است و نمي‌توان از جذبه آن چشم پوشيد.

بزرگترهای جشنواره؟
بزرگترها و سال بالایی‌های اصلی جیم جارموش و برادران داردن‌اند‌. با توجه به فیلم‌های قبلی‌ هر دو، از کیفیت فیلم جدیدشان هیچ تصوری ندارم. می‌تواند بازگشت داردن‌ها به لیگ باشد؟ مشکوکم. جارموش می‌تواند از خاک بلند شود و بعد از حدود سی سال خاطره‌ی «عجیبتر از بهشت» را زنده کند و کن را به آتش بکشد؟ مشکوکم. جاسنگین‌های دیروز تا اطلاع ثانوي برایم افسونی ندارند.

سورپرایزهای جشنواره؟
برای فیلم‌های آندره‌آ آرنولد و کلبر مندونسا فیلو هیجان‌ دارم و همین‌طور برای فیلمِ کریستی پویو رومانیایی. باید دید آیا سورپرایزِ اول، فردا موقع تماشای فیلم کریستی پویو است؟

قلبِ کن؟
کریستین مونجیو، برونو دومون و اصغرِ خودمان ستاره‌‌های جشنواره‌اند. آیا قلبِ کن روزهای نمایشِ فیلم‌های این سه نفر از جا در خواهد آمد؟ باید منتظر بود.

کنجکاوی؟
فیلم‌ساز فوق‌العاده دیگری که برای تماشای فیلم جدیدش کنجکاوم: خانم نیکول گارسیا. شاید فیلمی که حدود 15 سال پیش ساخته را دیده باشید و فضای مرموز و غریبش را به یاد داشته باشید  (The Adversary). آیا اتفاق اصلی موقع تماشای فیلم نیکول گارسیا است؟

اميدواري؟
فیلم‌ قبلی مارن اده (Everyone Else) متوسط الحال اما کنجکاوی برانگیز بود. روی اسب آلن گیرودی هم هميشه نمی‌شود شرط بست، هر چند «غریبه کنار دریاچه» هیجان‌انگیز بود و می‌توان امیدوار بود. باید دید آیا امسال با فیلم‌های کمال یافته‌تری از این دو فیلم‌ساز مواجه می‌شویم؟

و معلوم نیست پادشاهِ ملال، فیلم‌سازِ معلوم‌الحال و عجیب و غریب ما، جناب آلبرت سرا، این بار چه آشی برایمان پخته.

—————————————————————–

روز اول

 فیلم-1: کافه سوسایتی | وودی آلن | آمریکا

ورسيون ديگري از كارگاه سالانه وودي آلن. قابل انتظار، قصه عشق و ازدواج پسري با دو خانم جوان در سال‌های رونق هالیوود: درباره عشق، خيانت و فضاي پشت پرده هاليوود دهه سي و پر از رنگ، نور و فضاهاي شيكي كه ویتوریو استرارو طراحي كرده. با ارجاع به بي‌شمار فيلم و ستاره‌هاي آن روزها و عين هميشه شوخي با یهودی‌ها و خلاصه همه آن چه از وودی آلن انتظار داشتم ولی دیگر نمی‌خواهم بیشتر درباره‌اش بدانم.

وودی آلن این سال‌ها برای من شبیه پدربزرگ پیر خانواده است كه در بالانشين نشسته، مردی كه روزگاري ماجراهاي فوق‌العاده از سر گذرانده و عاشق قصه‌گویی است و تعریف کردنی‌ هم کم ندارد. پیرمرد مرتب بچه‌هایش را دور خود جمع می‌کند تا برای‌شان قصه‌های‌ قدیمی را تکرار کند. شنونده‌اش هم مثل بچه‌های فامیل می‌دانند این‌بار هم قرار است فلان خاطره تکراری‌اش را تکرار کند. خاطره‌‌هایی لوس و ملال‌آور. بی‌شباهت به گذشته و ماجراجویی‌های اصیلِ پیرمرد.

راستش من در چنین شرایطی ترجیح می‌دهم بروم در حیاط و با پسرهایش معاشرت كنم؛ فیلم‌سازانی که اين سالها از زیر شنلِ وودی آلن درآمده‌اند.

AMAZON_CafeSoc_OneSheet_042016_Final.indd***

فیلم-٢:  سیرانِوادا | كريستي پويو | رومانی

فيلم درخشان كريستي پويو فيلمساز رومانيايي و سازنده «مرگ آقای لازارسکو، ۲۰۰۵» شب اول جشنواره، تا این ساعت دیروقت، خواب را از چشم‌مان گرفته. دو ساعت و پنجاه و سه دقيقه، یک عصر روز تعطیل، يك خانه، يك خانواده بزرگ با پسرها، دخترها و عروس‌ها و پدري كه چهل روز است مرده و مراسمي عجیب که باید به قاعده انجام شود. از آن «فيلمْ طولاني»هایی كه در جهانش زندگي مي‌كني و دوست نداري تمام شود.

فیلمی بود که سال‌ها تجسمش می‌کردم و دوست داشتم روزی شبیهش را بسازم.

13177323_467939503399343_5136874917014426017_n—————————————————————–

 روز دوم

فیلم-3: عمودی ماندن | آلن گیرودی | فرانسه

اشتباه بود. نباید دلِ به چنین فیلم‌ساز معلوم‌الحالی می‌بستم.

«عمودی ماندن»: یک معجونِ پوچِ وقیحِ بی‌بنیاد. «غریبه کنار دریاچه» (فیلم قبلی‌اش) حداقل اصالتی در ایجاد یک جهان منحصربفرد ملانکولیک داشت. این یکی کاریکاتورِ قبلی است.

13217112_468200110039949_1269145893229554833_o***

فیلم-4: Eshtebak [Clash] | محمد دیاب | مصر
(فیلم افتتاحیه بخش نوعی نگاه)

تابستان داغ سال 2013 در مصر را تصور کنید همان روزهایی که ارتش، محمد مرسی را خلع ید کرده. حالا در معرکه دستگیری‌های بعد از آن تجسم کنید که ارتش مجبور می‌شود در یک حادثه خیابانی از دو دسته سیاسیِ مخالف کسانی را دستگیر کند و در یک وَن نگه ‌دارد. به این آدم‌ها خبرنگار آسوشیتدپرس را هم اضافه کنید: چیزی شبیه یک کمپوتِ سیاسی. حالا تصور کنید که تمام فیلم از لحظه دستگیری تا آخر در این وَن باشیم و چند پنجره با حفاظ آهنی را هم به این خودرو اضافه کنید. بعد ماشین را راه بیندازید و وارد جهنمِ شهر کنید.

افسوس این ایده فوق‌العاده با شخصیت‌پردازی اغراق شده آدم‌ها و دسته‌بندی‌های شعاری روی هوا می‌رود. فضاسازی قابل توجه است و فیلم سکانسی با یک ایده بصری فوق العاده دارد.

13179347_468251003368193_947000480492184838_n***

فیلم-5: من، دانیل بلیک | کن لوچ | انگلستان

دوقلویِ «قانون بازارِ» (استفان بریزه) سال پیش در بخش مسابقه؟ سهمِ سوسیالیزم در سفره سالانه تیری فرمو؟

تله‌فیلمی برای پخش از تلویزیون در عصر یک روز تعطیل، با تمی دردمند نسبت به آدمیزاد که با شناخت دقیقی از سوژه و با پرداختی معمولی از یک قصه کوچک ساخته شده. یک شخصیت اصلی سمپاتیکِ تر و تازه برای یک فیلم درگیر کننده کافی نیست.

13064603_468255073367786_626473544371215671_o—————————————————————–

روز سوم

  فیلم-6: Ma Loute | برونو دومون | فرانسه

یک فیلمِ دومونیِ تمام و کمال، با مایه‌ها و آدم‌هایی چپرچلاق که از دل فیلم‌های قبلی می‌آیند، با یک جغرافیای منحصر به‌ فردِ غیرشهری دومونی و با یک مدل طنزِ عجیب و غریب که از مینی سریال «کن‌کن کوچولو» به فیلم راه پیدا کرده. فیلم بامزه‌ای که متاسفانه ایده‌های روایی‌اش بسط پیدا نمی‌کند و غرابتش ته می‌کشد و در سطحی مشخص از نظر کیفی متوقف می‌شود. فیلم یک سکانس فوق‌العاده «هشت و نیمیِ» لبِ دریایی دارد که دوست دارید با آن پرواز کنید.

13239292_468558470004113_8593438602506688751_n***

فیلم-7: مرید | کیریل سربرنیکف | روسیه
(بخش نوعی نگاه)

قصه بحران نوجوانیِ پسری در روسیه امروز. یک پسر نوجوان می‌خواهد جواب سوال‌هایش را درباره زندگی و روابط با دخترها و …. در کتاب مقدس پیدا کند اما به تدریج سقوط می‌کند و فرو می‌رود. فیلمی دمده و ساده‌انگارانه که دیدگاه کارگردانش درباره زندگی به حد دیدگاه‌های ساده‌انگارانه شخصیت اصلیِ نوجوانش فرو کاسته شده.

13173095_468564260003534_1827278361714817338_o***

فیلم-8: تونی اِردمن | مارن اده | آلمان

پرسپولیس با تفاضل گل قهرمانی لیگ را امروز عصر از دست داد و غمگین و دل‌زده مرا وارد سالن دوبوسی‌‌ کرد اما خانم مارن اده‌ی آلمانی سالن دوبوسی را روی هوا برد و سرخوش از سالن بدرقه‌ام کرد: یک غافلگیری بزرگ.

پیرمردی به شهری که دختر بزرگسالش در آن کار می‌کند سفر می‌کند تا کمی بیشتر به زندگی دخترش نزدیک شود. قصه‌ای ساده از تلاش پدری برای تغییر زندگی دخترش با یک لحن شوخِ استثناییِ که هر یک ربع یک بار زير پاي شما را خالي مي‌کند. دیدن نزدیک شدن این دو آدم شبیه جوانه زدن شاخه‌ی درختی است که امیدی به برگ و بار دادنش نیست؛ دو ساعت و چهل و دو دقیقه تجربه حس مرموزی که نمی‌دانم نامش چیست و از کجا آدمیزاد نسبت به دیگری احساسش می‌کند. در کنار فیلم کریستی پویو شایسته نخل طلا.

13177645_468577250002235_5987966104324336684_n—————————————————————–

روز چهارم

فیلم-9: مادموازل | پارک چان-ووک | کره جنوبی

چشم‌نواز از نظر بصری، خلاقانه و مسحورکننده در طراحی فضاهای غریب، با یک قصه اروتیک زنانه که پر از شخصیت‌های ملانکولیکِ فیلم‌های دیگر کارگردان است. مثل «استوکر» استيلیزه و خلوت و پر از موسیقی و البته همان طور ساده‌انگارانه و تو خالی.

13177273_468873393305954_9222905839990825503_n***

فیلم-10: The BFG | استیون اسپیلبرگ | آمریکا

یک قصه پر آب و تابِ اقتباس شده‌ی دیو و دلبری که جان می‌داده برای فانتزی‌های جناب اسپیلبرگ و کمپانی دیزنی و سایر شرکا. اما بر خلاف تصور فیلم تجسمِ افسارگسیخته‌ای برای قصه غولی که دختربچه‌ای را از یتیم‌خانه می‌دزدد و به دنیای غول‌ها می‌برد ندارد. The BFG به قدر کافی خیال‌انگیز نیست و شخصیت اصلی‌اش، یک دختر بچه پاستوریزه‌ی نچسبِ عروسکی است که نمی‌دانم چطور برای مخاطب ممکن است سمپاتی ایجاد کند و اساسن چطور می‌شود نگران سرنوشت این بچه بود. یک بخش مفصل فیلم در کاخ ملکه انگلیس می‌گذرد که به وقتش می‌بینید و تفریحِ مبسوطی خواهید نمود.

13248394_468882483305045_3448591292550149598_o***

فیلم-11: آمریکن هانی | آندره‌آ آرنولد | آمریکا

«سینه-نیکوتینِ» خانم آندره‌آ آرنولد به کفایت سیراب نمی‌کند اما موفق می‌شود شما را روی طول موج احساسات ناگفتنی یک دختر هجده ساله سوار کند و تا اعماق ببرد. دختری هجده ساله از ویرانه‌ای که در آن زندگی می‌کند بیرون می‌زند تا با یک گروه هم سن و سال که کارشان اشتراک خانه‌به‌خانه مجلات در شهرهای مختلف است همراه شود و پولی بدست آورد. فیلمی تلخ اما پر از موسیقی با یک دوربین سیال هیپنوتیزم‌ کننده که نه تنها روی حس‌های لغزان دخترکی عاشق شناورتان می‌کند بلکه به فضاهای ناشناخته‌ای در آمریکا می‌برد که کمتر در سینما دیده‌اید.

13248403_468888809971079_6628108425204840523_o—————————————————————–

روز پنجم

 فیلم-12: From the Land of the Moon | نیکول گارسیا | فرانسه

یک قصه تاریخیِ آناکارنینایی در فرانسه پس از جنگ. یک زن سودایی جوان با بازی ماریون کوتیار. یک شوهر اسپانیایی روستایی. یک محبوبِ بیمار با بازی لوئی گرل. یک فیلمساز درجه یک. یک فیلم درجه دو.

یک شوخی: هر سال یک بخش مفصل از یکی از فیلم‌های بخش مسابقه جشنواره کن در تفرج‌گاهی در کوه‌های آلپ در سوئیس می‌گذرد: ابرهای سیلس ماریا، جوانی و حالا فیلم جدید خانم نیکول گارسیا.

13243870_469198319940128_3413292428903949929_o***

فیلم-13: پترسن | جیم جارموش | آمریکا

  1. «پترسن» متعارف‌ترین فیلم جارموش است.
  2. طرح کلی فیلم همه مصالحِ جارموشی را داشته. هفت روز تکراری یک راننده اتوبوس، هفت روزِ تکراری زندگی یک مرد و زن با یک سگ استثنایی. و آدام درایور که در یک نقشِ جارموشی فوق‌العاده است: یک راننده اتوبوسِ شاعر. گلشیفته اما با این که فضا داشته و زورش را زده به دنیای فیلم نمی‌خورد.
  3. «پترسن» متعارف‌ترین فیلم جارموش است اما یک جارموشِ خنثی شده یا بهتر بگویم یک جارموشِ «عمل نکرده».
  4. «پترسن» ساده‌ترین فیلم جارموش هم هست. سادگی‌ای که رازی ندارد. با این حال فیلم شبیه شعر کوچکی است که اتفاقی در میان صفحات مجله‌ای قدیمی به چشمت می‌خورد. می‌دانی فراموشش می‌کنی اما این ‌قدر هست که حالت را خوب کند.

13244106_469206856605941_172774534443646402_o—————————————————————–

روز ششم

 فیلم-14: خریدار شخصی | اولیویه آسایاس | فرانسه

سینمای فرانسه در بخش مسابقه جشنواره چهار فیلم داشت و این چهارمی بی‌خاصیت‌ترین فیلم بخش مسابقه بود. «خریدار شخصی»، قصه دختری غیرفرانسوی است به نام مورین که در پاریس خریدار شخصیِ یک سلبریتی معروف است. دختر که مدیوم است تمام طول فیلم درگیر تماس با روح برادر تازه درگذشته است و البته فیلم هم درگیرِ تناقض و آشفتگی قصه‌اش؛ هاروری که می‌خواهد بترساند و سوال ایجاد کند اما ظاهرن فقط هارورهای وطنی خنده‌دار نمی‌شوند.
در صحنه‌ای کلیدی از فیلم در ویلایی پرت و شب هنگام وقتی روح برادر ظاهر شد و خواست با مورین تماس برقرار کند، هاله‌ای اطراف دختر چرخید که شکل گرافیکی‌اش من را به یاد صحنه‌ای در آدمکشِ هو شیائو شین انداخت که زنِ حاکم تیبو دسیسه می‌چیند و آن استاد پیر برای کشتن بچه‌ی معشوقه‌ی حاکم جنبل و جادو می‌کند و هاله‌ای دود مانند اطراف معشوقه ظاهر می‌شود. یادش بخیر پارسال.

13227760_469516029908357_7981769697695678110_o—————————————————————-

روز هفتم

 فیلم-١٥: جوليتا | پدرو آلمادوار | اسپانيا
كدام سکانس آشنايي یك مرد و زن در سینما فصلِ محبوب‌تان است؟ در «جوليتا» در فصلی شاعرانه، مرد و زني غريبه در قطارِ شب بیرون را نگاه می‌کنند و ناگهان در نور کم، گوزني در برف می‌بینند که خیره به سمت‌شان نزديك مي‌شود.
«جولیتا» متاسفانه چنین فصل‌هایی کم دارد. بهتر است بگویم دیگر ندارد. يك ملودرام آلمودواري تیپیکِ بی‌ظرافت باقی می‌ماند؛ كم مايه‌تر از قبلي‌ها، با گره‌هایي ابلهانه و کارگرداني که به نظر در قصه‌گویی بی‌حوصله شده.

آلمودوار با جولیتا رقیب آسایاس می‌شود.

13230280_469733993219894_7049361862169995398_n***

 فیلم-١٦: آكواريوس | كلبر مندونسا فيلو | برزيل

یک قدم به عقب ـ و نه بیشترـ نسبت به فيلم فوق‌العاده قبلی فیلم‌سازNeighboring Sounds  و بدون خرده‌داستان‌هاي درگیرکننده و فضاسازي منحصر بفرد آن فیلم اما با همان مايه‌ها درباره‌ي «خانه» و «همسایگی» و متمرکز از نظر مكاني حول یک آپارتمان رو به دریای دل‌باز درباره خانم منتقد موسیقیِ سال‌خورده‌ای كه مي‌کوشد «خانه»اش و جوانی‌اش و حس زیستن را در سال‌خوردگی حفظ كند اما بی تبدیل شدن این کارکتر به يك شاه‌نقش استثنايي و بی‌ جریان داشتن ریتم دلپذیر زندگی در پازل‌های فیلم و در عوض با یک اعتماد به نفس عجیب به صحنه‌های غیردراماتیکِ اغلب معمولی فیلم فضا دادن و یک مسیر پر از افسوس برای فیلمی با قابلیت‌های بالقوه‌ی فراوان طی کردن.

13254377_469811879878772_3773556826295742281_n—————————————————————–

روز هشتم

فیلم-۱۷: دختر ناشناس | لوك و ژان-پير داردن | بلژيك

با فيلم‌هاي جديد برادران داردن چطور مي‌شود روبرو شد؟

«دختر ناشناس» همان چيزي است كه انتظارش را داريد. یک کارکتر مصمم داردنی. یک مسیر جستجوگونه در زمان محدود. يک دختر جوان که برای معمای مرگ دختری از طبقات پايين جامعه به تکاپو می‌افتد. يك جامعه‌ فلك زده‌ي غرق در فقر و بیکاری. يك سبكِ سردِ خوددار و بافاصله از شخصيت‌ها. یک روايت آشنا كه مکانیسمش دیگر برای تماشاگر اتوماتيك شده. نتیجه این‌که فیلمی که قرار بوده از نظر داستاني تكان‌دهنده‌ترین فيلم داردن‌ها باشد ضربی ندارد: غیابِ غرابتی از جنس جهانِ «رزتا»، «پسر» و «سكوت لورنا».

در «دختر ناشناس» از رادیکالیسمِ سبکی داردن‌ها (پسر) خبری نیست و در شکل قصه‌گویی هم همان مسیر شبه‌اپیزودیک جستجو محور (دو روز، يك شب و کودک) طی می‌شود. با این حال فیلمْ معقول، خوش ريتم و بدون اشکال روايت مي‌شود.

برسون، پدر معنوی داردن‌ها، اگر چه سبك و پیرنگ سختِ ويژه‌اش را داشت اما مدام سعي می‌كرد با فضاهای نو در قصه‌هاي تاريخي، اقتباس و با درون‌مایه‌های ویژه تنوعي به فيلم‌هايش بدهد. برسون آن‌قدر باهوش بود كه فيلم‌های زیادی نسازد تا آفتِ سبکِ سختِ مکرّر گریبانش را نگیرد.

13227169_470066749853285_1181808365221854852_n***

فیلم-18: وارونگی | بهنام بهزادی | ایران

بعد از فیلم با نوشین از کاخ بیرون می‌زنیم. آفتاب خوشی روی شهر افتاده. امسال سردتر از سال‌های قبل است. روی سکوهای ساحلی می‌نشینیم. ترکیب نسیم خنک دریا با آفتاب فراوان آرامش‌بخش است. ازدحام در کن به روزهای اوجش رسیده و امروز شهر زنده‌تر از سالن سینما بود.

13244099_470144786512148_5974784433039739382_o—————————————————————–

روز نهم

فیلم-۱۹: فارغ‌التحصیلی | کریستین مونجیو | رومانی

هشت سال و يازده ماه و چند روز بعد از «چهار ماه و سه هفته و دو روز»، مونجيو با «فارغ‌التحصیلی» دوباره بر پرده سینما دلبري می‌کند. کریستی و کریستین غوغا کرده‌اند و کن در قبضه شیرهای جوان سینمای رومانی است.

«فارغ‌التحصیلی» با یک سناریوی ریزبافتِ درگیرکننده شما را با یک پزشک میانسال و دغدغه‌هایش در خصوص فارغ‌التحصیلی و سرنوشت دختر جوانش همراه می‌کند و آرام آرام با نسیمی که از «جدایی نادر و سیمین» به فیلم وزیده، شما را وارد یک گردابِ اخلاقی می‌کند، از زمین بلندتان می‌کند، زمین می‌زندتان و زخمی‌ می‌کند و در پایان در آغوشش پناه‌تان می‌دهد.

هرچند «فارغ‌التحصیلی» به اندازه سیرانِوادای کریستی پویو رادیکال و محبوبِ من نیست اما دو قلوی آن است با پیچیده‌ترین کارکتر جشنواره، دراماتیک‌ترین فصلِ رختخواب و زيباترين تو-شات‌های سال.

13263859_470340003159293_7747169264407930028_n***

فیلم-۲۰: مرگ لوئي چهاردهم | آلبرت سرا | اسپانيا

ساكن‌ترين فيلم بلندی كه تا حالا دیده‌اید؟ شايد.

شبِ مرگِ لويي چهاردهمِ پير و بيمار در اندرونی کاخ است و خدم و حشم براي نجات پادشاهِ در حال احتضار جمع شده‌اند. «مرگ لوئی چهاردهم» شما را یک ساعت و چهل و پنج دقیقه با یک اینرسی سکون افراطی به تخت این پادشاه مي‌چسباند و تا پايان رهای‌تان نمی‌کند.

آن‌هايي كه حتي يك سكانس از فيلم‌هاي آلبرت سرا را ديده‌اند مي‌دانند كه منطق تماشاي فيلم‌هايش از اساس چيز ديگري است. فيلم‌هايي ساكن و با حذف بديهي‌ترين المان‌هاي آشناي تصویری که اغلب مشخص نیست چطور باید با آن‌ها مواجه شد و «مرگ لوئي چهاردهم» از اين نظر افراطی‌تر از فيلم‌هاي دیگر آلبرت سرا است.

فيلم با گرفتن تحرک، درام و تنوع به نوعی پرفرمنس در یک گالري نقاشي با پرتره‌هايي از پادشاه و تابلوهایی با سايه روشن‌ها و قرمزهای غليظ تبدیل می‌شود.

و یک وجه فرامتنی: اين وصيت نامه ژان پير لئوي محبوب‌مان هم هست. نیم قرن بعد، آن نوجوان بزهكار سر به هواي عاشق‌پيشه در «چهارصد ضربه»، دوربین سرا تمام فیلم روی چهره‌‌ی از ریخت افتاده‌اش می‌ماند؛ یک «اوماژ» از شمایل استثنایی سینما. او حالا بدون آن جوانی و اشتیاق، پادشاه علیلی است افتاده بر تخت با قانقاريایی كه بلاخره از پا درش مي‌آورد.

13240020_470763809783579_6046471715848149853_n***

فیلم-۲۱: اهریمن نئونی | نيكلاس ويندينگ رفن | دانمارك

زيبايي‌شناسي دمده و سترون، تركيب كليپِ شبه‌هنري با ساده‌انگاری «فیلم آمریکایی»، بيانيه‌اي عليه صنعت مد و در عين حال تبديل آن به جذابيت فيلم. و در داستان فیلم، غم‌خواري جعلی با دختري معصوم که در لوس آنجلس در صنعت مد مورد آسیب قرار می‌گیرد و همان بازي با بازیگر آن نقش در حواشی نمایش فیلم در کن.

جایی اواخر فیلم مانکنی که این دختر معصوم را خورده (!)، چشم‌های تیله‌ای دختر را رو به دوربین قی می‌کند. این همان کاری است که دیشب جشنواره کن با نمایش فیلم جدید نيكلاس ويندينگ رفن کرد.

13240103_470774629782497_1204863836506566272_n—————————————————————–

روز دهم

فیلم-٢٣: فروشنده | اصغر فرهادي | ايران

  1. چه اسم درجه یکی برای فیلم جدید اصغر فرهادی: فروشنده. و چه اسم معرکه‌ای برای پخش فرانسوی‌ فیلم: مشتری! بی‌خود نگران بودیم.
  2. چطور می‌شود با «فروشنده» به وجد نیامد و چطور می‌شود مدلی که اصغر فرهادی در قصه‌گویی در آن به استادی رسیده ستایش نکرد؟ ترکیب قصه‌گویی دراماتیک با مایه‌های ملتهب به اضافه رئالیسم افراطی باز هم منجر به اثری درجه یک شده است.
  3. قلبِ تپنده «فروشنده» يك ايده داستاني درخشان است که تماشاگر کارآزموده را هم خلع سلاح می‌کند، بارها غافلگیرش می‌کند و به احساساتش چنگ می‌زند. از آن قصه‌هايي كه شروع دراماتيك‌شان اين قدر به تاخیر می‌افتد كه فراموش مي‌كنيد کی وارد تونلي هولناک شده‌ايد؛ تونلی که دیگر از تاریکی‌اش خلاصی نیست. و درام فرهادی مثل بیل مکانیکی‌ای که در شروع فیلم به جان «خانه» می‌افتد، تماشاگرش را هم مثل شخصیت‌های اصلی خانه‌خراب می‌کند.
  4. و «خانه»‌ای که در سینمای ایران ماندگار می‌شود، جایی که فقط محل زندگی شخصیت‌ها و صرفن محل وقوع رویدادها نیست. این دراماتیک‌ترین خانه‌ی سینمای ایران است؛ موتیفی هولناک که وجه سیاسی عمیقی پیدا می‌کند
  5. براي اولين بار چیزهایی به سینمای فرهادی اضافه شده که نویدبخش ادامه فیلم‌سازی او است. بلاخره قاب‌های زیبا (هر چند بی‌تاکید) و برای اولین بار موسیقی وارد بافت فیلم‌هایش شده (هر چند با یک ترفند) و براي اولين بار «شخصیت اصلی» به اندازه «موقعيت اصلی» پيچيده است. کشتیِ فرهادی به راهش ادامه می‌دهد…
  6. «فروشنده» از نظر کیفی در حد بهترین‌های فرهادی است و مثل «چهارشنبه سوری» و «جدایی…» درجه یک است هر چند نگاه انتقادی‌ام به این دو فیلم را به جنبه‌هایی از «فروشنده» هم دارم. سينماي فرهادي فوق‌العاده است هر چند هنوز حد نهايي دوست‌ داشتنم از سينما نيست.

13217253_471137373079556_6641816297090511662_o—————————————————————–

محبوب‌ها:

– سیرانوادا (کریستی پویو): يك سمفونی باشکوه خانوادگی
– فارغ‌التحصيلي (كريستين مونجيو): رستاخيز دوباره یک فيلم‌ساز

– تونی اِردمن (مارن اده): بازيِ نفس‌گیرِ مود و لحن
– فروشنده (اصغر فرهادی): سینه-درامای سال
– آمریکن هانی (آندره‌آ آرنولد): سینه-نیکوتین سال

—————————————————————–

جدول ارزش‌گذاری:

13267951_472194349640525_839149727473809167_n

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *