شعلهور | حمید نعمتالله
۱. حوصله
هر چه میگذرد توقعم از سینمای حمید نعمتالله کمتر میشود. شعلهور که با ظرفیتی بالقوه شروع میشود (یک شخصیت اصلی توسری خورده با گذشتهای تاریک، یک عقدهایِ هیچی نشده)، با سفری ناگهانی در میانه غافلگیرمان میکند (انتظار یک روایت غیرقابل پیشبینی با یک ریتم رها)، بعد حوصله فیلمساز سر میرود، استاندارد فیلم در گسترش قصه و اجرای صحنهها رها میشود، فیلم به مسیری بیربط میرود و ناگهان تمام میشود. تمام که نه، متوقف میشود.
۲. حد و حدود
سال گذشته درباره رگ خواب نوشته بودم که پرده آخر آن فیلم تبدیل به بدترین پایانبندی فیلمهای حمید نعمتالله شده است. نیم ساعت آخر شعلهور دستکمی از آن فصلهای پایانی رگ خواب ندارد. مشکل اصلی به عدم تناسب عکسالعملهای فرید (امین حیایی) نسبت به پیرامونش بر میگردد (مثل ایده سوزاندن همکار غواص). مساله «حد» این واکنشها است و سیری خودانگیخته است که در تشدید تصمیمهای فرید باید طی شود و نمیشود. انگار قرار بوده فقط از عکسالعملهای فرید غافلگیر شویم (همین کافی است؟).
مشکل فقط این سیر قهقرایی نامتوازن نیست. روندی که مسعود [حامد بهداد] در آرایش غلیظ طی میکرد و منجر به از پادرآوردن شخصیت حبیب رضایی میشد سیر منطقیتری داشت (فرید شعلهور و مسعود آرایش غلیظ از یک خانوادهاند). فیلمساز در یکسوم پایانی فیلم با تغییر ناگهانی زاویه دید (جدا شدن قصه از فرید و دنبال کردن پسرش در فصل غواصی)، اجرای آماتوری صحنههای زیر آب و آن شیرهکش خانه لعنتی (که نمیدانم چطور در فیلمی از حمید نعمتالله چنین تصویر پیشپاافتادهای میبینیم)، دست تطاول به ساخته خود میگشاید.
۳. لاغری
و یک مساله بسیار کلیدی: لاغر شدن قصه در عرض از نیمه فیلم به بعد. فیلمی که در نیم ساعت اول با تنوع جذابی در سطح پهن میشود (خردهداستانهای نیم ساعت اول را بهیاد بیاوریم: مساله اعتیاد، رابطه پرتنش با مادر، دورهمی فارغالتحصیلان خوارزمی، مساله بازگشت زن سابق، رابطه فرید با پسرش، عمل مادر، قصه محل کار، فامیلها و …)، از جایی به قصه تکخطی فرید و همکلاسی سابق (غواص) تقلیل مییابد (خرده داستان جذاب وحیده [دختر شهرستانی] رها میشود) و آن داستانپردازی عریض بخش اولیه که ریتمی جذاب به روند حوادث میداد بهتدریج در چاه قصهی تکخطی سادومازوخیستی فرید نسبت به همکلاسی قدیمش گم میشود.