
۱
کارآموز بدون جاهطلبی و بیشتر شبیه اپیزودی از یک سریال روز ساخته و تجسم شده است و سبک دوربین، شکل بروز بحران برای شخصیت اصلی و حضور جرمی استرانگ بلافاصله اپیزودی از «Succession» را تداعی میکند. فیلم مقطعی از دوران جوانی و جدیتر شدن تجارت دونالد ترامپ جوان را موضوع کار قرار میدهد که منجر به یک ارتباط کاری با وکیلی موفق می شود. ترامپ عملا کارآموزی را پیش او می گذراند تا کمکم موانعی که برای تجارتش وجود دارد از جلوی پا برداشته شود. فیلم برای چنین قصهای مسیری بهشدت آشنا در پیش میگیرد.
۲
زندگی ترامپ در این سالها زیر ذرهبین رسانه بوده است. ما با مسیری که او در تجارت و زندگی خصوصی طی کرده کموبیش آشناییم. «کارآموز» چیزی به این اطلاعات ما اضافه نمیکند. فوتو رمانی است از قصهای که رسانهها (یا بیشتر خودش) در این سالها از او ساختهاند. فیلم نه دغدغه کنار زدن این لایه را دارد، نه پیچیدگی روابط تجاری و خانوادگی مسالهاش است و نه رویکردی رادیکال از نظر اخلاقی یا سیاسی به موضوع موفقیتهای به هر قیمتِ ترامپ دارد.
۳
علی عباسی حتی در سطح اجرای صحنهها به بداعتی روایی یا سبکی برای این داستان آشنا فکر نکرده است. «کارآموز» را میشود با «لیمونوف» سربرنیکوف مقایسه کرد که آن هم فیلمی است درباره مسیر شهرت یک فیگور ادبی/سیاسی نهچندان خوشنام شوروی. حالا پس از تماشای «کارآموز» اعتبار بیشتری برای «لیمونوف» قائلم. آدم حس میکند «لیمونوف» حداقل یک بلندپروازی سبکی است (گیرم ناموفق) و میشود دید چطور سربرنیکوف کار را در سطح روایی و سبکی برای خودش دشوار و پیچیده کرده است.
۴
علی عباسی با این پروژه مسیر آینده خود را در فیلمسازی کموبیش مشخص و تثبیت کرده است: سینمای جریان اصلی امریکا و حوزههای ملتهب روز. دور از «مرز»ِ او، دور از کنجکاوی ما.