خوک | مانی حقیقی
ارزیابی (از ۵ ستاره): صفر
۱. دو مرد با لباسهای عجیب وارد یک مهمانی (لواسان) میشوند. قرار است همراه شخصیتها فضا را تجربه کنیم و از لباسها، فضای عجیب و غریب و کارهایی که شخصیتهای حاضر در مهمانی انجام میدهند بهوجد بیائیم، غافلگیر و غرق در فضای هذیانی شویم. اما ما چیز زیادی از جزئیات فضا و آدمها نمیبینیم (کسی قلیان میکشد در حالیکه در پسزمینه مردی افسار اسبی را در دست گرفته، کسی سیخ جگر تعارف میکند و …). چرا آن فضای شلوغ، حسی از یک کلیت جغرافیایی ایجاد نمیکند؟ چرا از نظر زمانی احساس استمرار نمیکنیم؟
۲. چند لحظه بعد همان دو مرد وارد خانه کسی (کارگردانی که نقشاش را علی مصفا بازی میکند) میشوند. مشخص نیست چرا این خانه بهشکل تصادفی همان حوالی است و چرا یکی از قتلهای سریالی در آن مکان و کمی قبلتر اتفاق افتاده است. چرا فیلمساز حتی لازم ندیده چند نما برای تبیین ارتباط جغرافیایی این دو مکان بیاورد تا این دو شخصیت به آن شکل بیمنطق از فضای مهمانی به آن خانه پرتاب نشوند؟ خانه؟ کدام خانه؟ از جغرافیای آن خانه چه میبینیم؟ آن دو شخصیت با چه منطقی آنطور سادهلوحانه وارد خانه میشوند؟
۳. عدم ارتباطم با بخش عمدهای از محصولات سینمای هنری ایران (در مرحله اول) ربطی به جهان فکری فیلمسازها، شیوه داستانپردازی در این فیلمها و حتی فیلمنامه این آثار ندارد. برای من این عدم ارتباط به مقوله تکنیک (و اجرای متقاعد کننده یک صحنه) مربوط میشود. جایی پیرزنی با تفنگی قدیمی شلیک میکند و باعث سقوط تیر برقی در کوچه میشود. چرا این تیر برق به شکل قابل قبولی در یک نمای مستمر روی آن اتوموبیل سقوط نمیکند؟ چرا «صحنه»هایی که نیاز به اجرای تصادف، سقوط یا حادثه دارند در سینمای ایران اینقدر غیرمتقاعد کننده از کار در میآیند؟ این مشکلات اجرایی به چه بر میگردد؟ به نداشتن وقت کافی، شتاب در تولید، نداشتن تمرکز روی یک پروژه در یک بازه زمانی مناسب؟ هول بودن فیلمساز و حضور دائمی در پروژهها به عناوین مختلف؟ یا ضعف اصلی، مثل نقطه شروع دومینو، به تخیل ناقص جهان داستانی (در شروع پروژه) مربوط است؟ چرا در سینمای ایران تیر برق در کوچه بهشکل متقاعد کنندهای روی اتوموبیل پارک شده سقوط نمیکند؟
۴. درباره میزان باری به هرجهت بودن دکوپاژ فصلهای مختلف خوک مفصل میتوان نوشت. فصل پایانی از این نظر نمونهای است. کسی میخواهد شخصیت اصلی را بکشد. اول دوستش را کشته و حالا نوبت اوست. ما نما را زاویهای میبینیم که بهنظر میرسد در آن مکان شخص دیگری حضور ندارد. کار تمام است و قاتل همین لحظه است که او را بکشد. بعدتر متوجه میشویم (پیش از این) سه زن وارد آن فضای خلوت شدهاند و بیننده که خارج کادر را نمیبیند (و البته قاتل) متوجه نشدهاند. سوال این است آن شخصیت قاتل که قاعدتا آن فضای خارج از کادر (برای بیننده) را با گرداندن سرش میبیند و صدای ورود آن سه نفر را به آن جای خلوت میشنود. پس چرا متوجه حضور آنها نشده؟ قاعده سادهای است: چیزی را اگر در صحنه به بیننده نشان نمیدهیم (در قاب نمیگیریم) معنیاش این نیست که شخصیتهای حاضر در آن صحنه هم آن چیز را نمیبینند. چنین فیلمی با چنین منطقی را چطور میشود دنبال کرد؟
۵. بدین ترتیب خوک اجازه نمیدهد به سطوح دیگر فیلم نزدیک شویم. به این سطح و سوال که چرا باید نگران چنین کارگردان متوهمی (حسن معجونی) باشیم که واجد هیچ فضیلت اخلاقی بهنظر نمیرسد؟ فضیلت به کنار، این شخصیت چه ویژگی ممتازی دارد که بخواهیم دنبالش کنیم؟ تمایزش با آن کارگردانی که در فیلم مکرر هجو میشود و نقشش را علی مصفا بازی میکند چیست؟ ما به عنوان بیننده به چه بخش از وجود این شخصیت چنگ بزنیم و برای چه معضلات و گرفتاریهایش را دنبال کنیم؟
۶. چرا فیلمی که در شخصیتپردازی (نقش اصلی) و لحن به مدل سینمای وودی آلن نزدیک است و الگوی متعالی فصلهای شلوغش سینمای فدریکو فلینی است موقع تماشا من را بهیاد سریالی مثل مرد هزار چهره (مهران مدیری) میاندازد؟ انگار که مشغول تماشای فیلمنامهای از پیمان قاسمخانی (شبهاپیزودیک بودن، هر فصل با یک موقعیت داستانی غافلگیر کننده [اغلب بدون ملزومات داستانی و منطق درون فیلمی]، شخصیتهایی با ویژگیهای تیپیک که بیدلیل ظاهر میشوند) به کارگردانی مهران مدیری (تخت بودن صحنهها، فیل هوا کردن در صحنههای شلوغ، زرق و برق، اغراق، رو کردن بازیگرهایمشهور در هر فصل، وصل کردن مکانهای بیربط بهیکدیگر) باشم. مدلی از فیلم و سریال که انگار ایدهها و ماجرایی که در هر سکانس قرار است قصه را پیش ببرد مهمتر از حس و حال و زنده بودن شخصیتها در آن فصل است. چیزی که در خوک غایب است، حس است، لمس ساده فضا است و اندکی سلیقه.
آبادان ۱/۲⭐️
کارگران مشغول کارند ۱/۲⭐️⭐️⭐️
کنعان ⭐️⭐️
پذیرایی ساده ۱/۲⭐️⭐️⭐️
اژدها وارد میشود! ⭐️⭐️⭐️
پنجاه کیلو آلبالو ○
خوک ○
از آن نقدهای لذتبخش بود. نقدهای منفی عموماً لذتبخشن.
مرسی.
ممنونم از شما.
شخصا برایم نقد منفی نوشتن بسیار دشوار و ناخوشایند است. بههمین خاطر فقط به ضرورت مرتکب میشوم.
38 How long does it take to be left handed precio priligy 30 mg