نام الکسی الکسیوویچ گرمان، این فیلمساز شناخته شده روس را پیشتر شنیده بودم ولی بیجهت زمان زیادی گذشت تا فیلمی از او ببینم. او ۴۲ سال دارد و پسر فیلمساز مشهور روس الکسی گرمان است. مجید اسلامی عزیز چند ماه قبل پیشنهاد داد فیلم آخرش دولاتف را ببینم. ماه پیش که فیلم در فرانسه اکران شد همان روز اول دیدمش و خوشم آمد و مشتاق شدم فیلمهای دیگرش را هم ببینم. فیلمها را به طور عکس (از نظر زمان ساخت) از آخر به اول دیدم و مسیری شروع شد که با دیدن هر فیلمش غافلگیریام بیشتر شود.
بایگانی نویسنده: m_vahdani
کلئو از ۵ تا ۷ | آنیس واردا
لکه روشن روی نوار تاریک
چاپ شده در مجله ۲۴، شماره مرداد ۱۳۹۷
بیش از نیم قرن از ساخت فیلم کلئو از ۵ تا ۷ میگذرد و این فیلم آنیس واردا بهدلیل کیفیت استثناییاش همچنان از بسیاری جهات در تاریخ سینما نمونهای است، مثل استفاده سیستماتیک از «زمان واقعی» برای روایت یک قصه، فرم روایی اپیزودیک برای همراهی یک شخصیت درگیر یک بحران وجودی، مدل پرسهزنی سینمای هنری دهه شصت اروپا (تا حدی شبیه شخصیت ژان مورو در فیلم شب آنتونیونی)، داشتن ویژگیهای نمونهای سینمای موج نو فرانسه، گرایش به سینمای مستند در دل یک فیلم داستانی و استفاده از یک فصل سینمای صامت دد یک فیلم داستانی ناطق. بعد از نیم قرن کلئو از ۵ تا ۷ همچنان برای سینمادوستان خاطرهانگیز است: حضور بانمک ژان-لوک گدار و آنا کارینا در فصل صامت با آن شکل فانتزی، فصل حضور فوقالعاده میشل لوگران (غول موسیقی سینمای فرانسه و موزیسین خاطرهانگیز دخترهای روشفور ژاک دُمی) در نقش پیانیست در در فصل تمرین موسیقی و البته پاریسِ موج نو با خیابانها، کافهها و فروشگاهایش در عصر روز اول تابستان.
مغزهای کوچک زنگزده | هومن سیدی
۱. فیلم آخر هومن سیدی از عارضهای رنج میبرد که بیشتر آنرا به شرایط تولیدش مرتبط میدانم. مغزهای کوچک زنگزده مثل عنوان طولانی و پرطمطراقش از جنبههای مختلفی در حد ایده متوقف شده است، مثل بازیگری نوید محمدزاده که در حد اتود است (تصمیم جاهطلبانهای که به ثمر نرسیده) و مثل شیوه نشان دادن دارودسته شخصیت فرهاد اصلانی که به جزئیات عینی و دقیقی نیاز داشته که در فیلم نیست (سازوکار آن آشپزخانه مواد یا فصل درگیری آنها با پلیس که فیلم از نشان دادن تمام و کمالش طفره میرود). چنین فیلمی نیاز به تولید گستردهتر داشته، هم از نظر تجسم فضا و ابعاد محله و هم از نظر شخصیتهای فرعی حاضر در آن محیط. یک جور شتاب و ذوقزدگی در تولید مغزهای کوچک زنگزده دیده میشود که به نظر میرسد این چیزی که میبینیم میبایست نسخه تمرینی فیلم باشد، چه در فیلمنامه و چه در اجرا. به یاد بیاوریم چطور شیوه دیالوگنویسی فیلم با فاصله گرفتن از مدل رئالیستی میتوانست نقطه قوت فیلم باشد اما در شکل فعلی شبیه اتودهای تئاتری و به شکل ناهمگن در کلیت فیلم است (فصل گفتگوی دو نفره محمدزاده و اصلانی روی پشتبام جالب از کار درآمده است). تولید چنین فیلمی نیاز به روندی داشته که ایدهها بهبار بنشینند و حک و اصلاح شوند (به شکل مشابه در شعلهور حمید نعمتالله هم این عارضه وجود دارد).
مروری بر چند فیلم تابستان سینمای ایران ۹۷
شعلهور | حمید نعمتالله
۱. حوصله
هر چه میگذرد توقعم از سینمای حمید نعمتالله کمتر میشود. شعلهور که با ظرفیتی بالقوه شروع میشود (یک شخصیت اصلی توسری خورده با گذشتهای تاریک، یک عقدهایِ هیچی نشده)، با سفری ناگهانی در میانه غافلگیرمان میکند (انتظار یک روایت غیرقابل پیشبینی با یک ریتم رها)، بعد حوصله فیلمساز سر میرود، استاندارد فیلم در گسترش قصه و اجرای صحنهها رها میشود، فیلم به مسیری بیربط میرود و ناگهان تمام میشود. تمام که نه، متوقف میشود.
۲. حد و حدود
سال گذشته درباره رگ خواب نوشته بودم که پرده آخر آن فیلم تبدیل به بدترین پایانبندی فیلمهای حمید نعمتالله شده است. نیم ساعت آخر شعلهور دستکمی از آن فصلهای پایانی رگ خواب ندارد. مشکل اصلی به عدم تناسب عکسالعملهای فرید (امین حیایی) نسبت به پیرامونش بر میگردد (مثل ایده سوزاندن همکار غواص). مساله «حد» این واکنشها است و سیری خودانگیخته است که در تشدید تصمیمهای فرید باید طی شود و نمیشود. انگار قرار بوده فقط از عکسالعملهای فرید غافلگیر شویم (همین کافی است؟).
مشکل فقط این سیر قهقرایی نامتوازن نیست. روندی که مسعود [حامد بهداد] در آرایش غلیظ طی میکرد و منجر به از پادرآوردن شخصیت حبیب رضایی میشد سیر منطقیتری داشت (فرید شعلهور و مسعود آرایش غلیظ از یک خانوادهاند). فیلمساز در یکسوم پایانی فیلم با تغییر ناگهانی زاویه دید (جدا شدن قصه از فرید و دنبال کردن پسرش در فصل غواصی)، اجرای آماتوری صحنههای زیر آب و آن شیرهکش خانه لعنتی (که نمیدانم چطور در فیلمی از حمید نعمتالله چنین تصویر پیشپاافتادهای میبینیم)، دست تطاول به ساخته خود میگشاید.
۳. لاغری
و یک مساله بسیار کلیدی: لاغر شدن قصه در عرض از نیمه فیلم به بعد. فیلمی که در نیم ساعت اول با تنوع جذابی در سطح پهن میشود (خردهداستانهای نیم ساعت اول را بهیاد بیاوریم: مساله اعتیاد، رابطه پرتنش با مادر، دورهمی فارغالتحصیلان خوارزمی، مساله بازگشت زن سابق، رابطه فرید با پسرش، عمل مادر، قصه محل کار، فامیلها و …)، از جایی به قصه تکخطی فرید و همکلاسی سابق (غواص) تقلیل مییابد (خرده داستان جذاب وحیده [دختر شهرستانی] رها میشود) و آن داستانپردازی عریض بخش اولیه که ریتمی جذاب به روند حوادث میداد بهتدریج در چاه قصهی تکخطی سادومازوخیستی فرید نسبت به همکلاسی قدیمش گم میشود.
برادران سیسترز | ژاک اودیار
اقتباس ژاک اودیار از رمان مشهور برادران سیسترز (نوشته پاتریک دوویت) نه جادوی وسترنهای کلاسیک را دارد (آن سفرها و جستجوهای دلفریب، آن داستانپردازیهای بزرگ، آن سواران و دشتها، چشماندازها و شهرهای قرن نوزدهمی) نه ترکیب تکاندهندهی سینمای معاصر است با متریال یک ژانر آشنا (چیزی شبیه تجربه رادیکال کلی ریکارد در میانبر میک). آنهایی که رمان برادران سیسترز را خواندهاند اشاره کردهاند که معاصر، طناز و با لحنی دوگانه است؛ چیزی که در فیلم اودیار نیست.
جز یک افتتاحیه جذاب از نظر بصری (تیراندازی در شب با یک باند صدای کار شده)، برادران سیسترز فیلم کممایهای است که از هیچ نظر ویژگی خاص و برانگیزانندهای ندارد (هرچند پیشپا افتاده هم نیست). تصاویری است برای فراموش شدن از کارگردانی که روزگاری با فیلمهایش غافلگیرمان میکرد.
بعد از این سه فیلم آخر (یکی بد و دو تا متوسط)، دیگر خداحافظ آقای اودیار.
Read My Lips ★★1/2
The Beat That My Heart Skipped ★★★1/2
★★★★ A Prophet
Rust and Bone 1/2
★★ Dheepan
★★ The Sisters Brothers
متهمین دایره بیستم | حسام اسلامی
پیشنهاد یک مستند
متهمین دایره بیستم | حسام اسلامی
تماشای متهمین دایره بیستم بهغایت تکاندهنده بود. سالها بود که چنین تصویر تکاندهندهای از زیست ایرانی روی پرده ندیده بودم. آنچه روی پرده میدیدم بهراستی برایم باورکردنی نبود. اینکه فاصله دوربین چنان به خلوت و زندگی چند نوجوان بزهکار نزدیک شود که جرم مقابل چشممان به شکلی طبیعی اتفاق بیفتد و چنان به خلوت چند نوجوان نزدیک شویم که انگار تبدیل به ناظری نامرئی شدهایم که به هر جایی که بخواهیم سرک میکشیم: خانههای مجردی، خیابانهای تهران در شب، جادهها، تفریحات این پسرهای کانونی و البته خلافکاری و جرایمشان و همه اینها با لحنی غیرجانبدار و بدون نگاهی شماتتگر و همهچیزدان از بالا به این آدمها.
ساما | لوکرچیا مارتل
گزارش جشنواره کن – ۲۰۱۸
و عشق همیشه در مراجعه است
چاپ شده در مجله ۲۴، شماره تیر ۱۳۹۷
بازگشت
تا چند دقیقه دیگر بر کرانه آبهای آرام مدیترانه فرود میآئیم، جائی که ساحل به شکل قوسی کشیده خود را پهن کرده و لم داده است. هواپیما پیش از فرود در شهر نیس مسیر کوتاهی روی آبهای مدیترانه طی میکند. یک روز پیش از آغاز هفتاد و یکمین دوره جشنواره کن است. در طول پرواز در دستهای مسافران مجلاتی را میبینم که به استقبال جشنواره رفتهاند. تصویر کیت بلانشت رئیس هیات داوران روی جلد مجلات سینمایی هفته اخیر چشمگیر است. در فرودگاه نیس فضا پر است از سینما، ستارگان و جشنواره. عکسهای پنه لوپه کروز و خاویر باردم در همه میدانند (اصغر فرهادی) را میشود در گوشه و کنار دید. اصغر فرهادی هم تازه رسیده و آماده می شود با همراهانش به کن برود. فردا همه میدانند به عنوان فیلم افتتاحیه جشنواره نمایش داده میشود.
باید مسیر شهر نیس تا کن را با اتوبوس طی کنم تا به محل جشنواره برسم. شرجی هوا خیلی زود حضور قاطعش را اعلام میکند. در راه از خودم میپرسم هر سال به کن که باز میگردم سراغ کجا را میگیرم؟ سراغ چه را؟ یا چه کسی را؟ دوستان و همکارانم؟ بیش از هر چیز دلم برای چه چیز تنگ شده؟ ویلای محل اقامتم با آن پنجرههای قدی، تراس و چشمانداز دوستداشتنیاش؟ راه هزارپیچ تپهای که این ویلا بر آن قرار گرفته؟
فوتبال به سبک …
پادکستهای جشنواره کن
مجید اسلامی / محمد وحدانی
من و مجید اسلامی همزمان با روزهای جشنواره کن ۲۰۱۸، در قالب سه پادکست درباره جشنواره امسال صحبت کردهایم. ما در دو پادکست اول به سیاستهای این سالهای جشنواره کن در انتخاب فیلمهای بخش مسابقه و نوعی نگاه پرداختیم و این موضوع را از دریچه تجربه بیواسطه حضور در جشنواره کن مورد بررسی قرار دادیم. همچنین به رابطه جشنواره کن و سینمای ایران در این سالها اشاره کردیم. پادکست سوم را درست بعد از معرفی جوایز امسال ضبط کردیم و درباره انتخابهای ناهمگن هیات داوران گفتگو کردیم. امیدوارم این سه پادکست وضعیت پیچیده انتخاب و برجسته کردن فیلمهای یک سال سینمایی را در جشنواره کن تا حدی روشن کند.
1️⃣? پادکست شماره ۱: