چند روز قبل دوستی به طعنه گفت واکنش تندت به فیلمهای جدیدی که این یکی دو ماه اخیر دیدهای باید به تماشای هجوم ربط داشته باشد. گفتم چه ربطی دارد و سعی کردم در طول صحبت حاشا کنم. چند روزی گذشت و متوجه شدم اشتباه نمیگفت و تاثیر فیلم بعد از یک ماه هنوز با من است. فیلمهای بزرگ کوک آدم را تغییر میدهند و نه تنها سطح بلکه ماهیت انتظارات ما را هم از مدیوم عوض میکنند. آنها پاسخی به نیازهای ما نیستند بلکه نیازهای جدیدی بهوجود میآورند.
❊❊❊
فکر میکنم مهمترین دلیل تاثیرگذاری اولیه هجوم به فضای وهمناک آن برگردد. فیلمساز مثل همه خیالپردازان بزرگ، جهان داستانی عجیب و غریبی را تخیل کرده و با تنظیمِ اپرایی از نور، رنگ و سایه بیننده را درگیر مناسبات این دنیا میکند. قصه جنایی رازآلود هجوم با جاهطلبی حیرتانگیزی تخیل شده و تِم شرارت و مود عمومیِ مرگ، مثل یک سیاهچاله بیننده را به درون خود میکشد. مرگ در همه جای این فیلم سیاه لانه کرده و هجوم به «سفارتخانه مرگ» شبیه شده.
شهرام مکری در شیوه قصهگویی به سیم آخر زده و فیلمش را با چنان سطحی از پیچیدگی تخیل و اجرا کرده که از این دید «ماهی و گربه» در مقابلش فیلمی عادی بهنظر میرسد. اینبار هم فیلمی از مکری با سینما محشور است و جهانش را در مکالمه با تاریخ سینما غنی میکند؛ از بلا تار گرفته تا گاسپار نوئه و اینبار دیوید لینچ و باز هم با تلفیق خلاقانهایی از «امرِ شگرف نامالوف» با «واقعیت مالوف» روبروئیم.
از طرفی دیگر هجوم بر خلاف دو فیلم قبلی، به جهان آثار کلاسیک هم ارجاع میدهد. از یک سو مکالمهای با ادبیات کلاسیک ما است و از طرفی شخصیتِ محوری قصه، «هملت»ی است به روایت مکری. یک پروتاگونیست شکسپیری استثنایی که عبد آبست، ستاره ماهی و گربه، شمایلی غریب به آن بخشیده. به این ترتیب هجوم پر شده از فصلهای بهیاد ماندنی، از یک فصل«ریکِرسیو»ی درخشان که دیگر آیکون شهرام مکری است تا یک شوخیِ سبکیِ جنونآمیز که فیلم در چند ثانیه آخر با خودش میکند.
❊❊❊
این روزها که سرخوردگیهای دوستانم را از تماشای فیلمهای جشنواره فجر میبینم بیشتر افسوس میخورم که چرا هجوم (و فیلم دیگری که بهزودی دربارهاش مینویسم) در جشنواره نبود. فیلم ظرفیت این را داشت که ماهيت جشنواره را برای عشاق واقعی سینمای ایران تغيير دهد و حاشیههای مبتذل اين روزها را تبديل به یک فضای نقادانه پرشور کند. بدیهی است هر مدير فرهنگي با هر گرایشی و با هر سطحی از درک و دریافت هنری، چنین جواهری را در ویترین جشنوارهاش بگذارد و با آن ژست بگیرد. حذف چنین فیلمی از جشنواره به قول یکی از دوستانم شبیه این است که مربی یک تیم فوتبال، هافبک بازیساز درجه یکش را در یک تورنمت مهم از لیست خط بزند.
گهگاه فیلمهایی پیدا میشوند که به کار بردن صفت تفضیلی و عالی در مورد آنها منجر به شرمساری چند وقت بعد نویسنده نمیشود. نمیدانم شهرام مکری چه گردی روی فیلمش پاشیده که بینندهاش را این چنین سحر میکند، طوری که آدم دوست دارد سرخوشانه درباره فیلم زيادهروي كند و بابت اين زيادهروي احساس دلپذیری داشته باشد.