۱. فیلم آخر هومن سیدی از عارضهای رنج میبرد که بیشتر آنرا به شرایط تولیدش مرتبط میدانم. مغزهای کوچک زنگزده مثل عنوان طولانی و پرطمطراقش از جنبههای مختلفی در حد ایده متوقف شده است، مثل بازیگری نوید محمدزاده که در حد اتود است (تصمیم جاهطلبانهای که به ثمر نرسیده) و مثل شیوه نشان دادن دارودسته شخصیت فرهاد اصلانی که به جزئیات عینی و دقیقی نیاز داشته که در فیلم نیست (سازوکار آن آشپزخانه مواد یا فصل درگیری آنها با پلیس که فیلم از نشان دادن تمام و کمالش طفره میرود). چنین فیلمی نیاز به تولید گستردهتر داشته، هم از نظر تجسم فضا و ابعاد محله و هم از نظر شخصیتهای فرعی حاضر در آن محیط. یک جور شتاب و ذوقزدگی در تولید مغزهای کوچک زنگزده دیده میشود که به نظر میرسد این چیزی که میبینیم میبایست نسخه تمرینی فیلم باشد، چه در فیلمنامه و چه در اجرا. به یاد بیاوریم چطور شیوه دیالوگنویسی فیلم با فاصله گرفتن از مدل رئالیستی میتوانست نقطه قوت فیلم باشد اما در شکل فعلی شبیه اتودهای تئاتری و به شکل ناهمگن در کلیت فیلم است (فصل گفتگوی دو نفره محمدزاده و اصلانی روی پشتبام جالب از کار درآمده است). تولید چنین فیلمی نیاز به روندی داشته که ایدهها بهبار بنشینند و حک و اصلاح شوند (به شکل مشابه در شعلهور حمید نعمتالله هم این عارضه وجود دارد).