چاپ شده در مجله ۲۴، شماره آبان ۱۳۹۲
گربهی کوچکِ عجیب | رامون زورشر | ۲۰۱۳
صبحِ اول
اگر صداهای همسایه (کِلِبر مِندونسا فیلو) به اثری از لوکرسیا مارتل/ آریاگا میمانست، گربهی کوچکِ عجیب، فیلم درخشان رامون زورشر، قصهی ساده خانوادهای است در یک تعطیلی آخر هفته با طعمی مارتل/ ازویی که در اولین برخورد عدم تحرک دوربین در آن جلب نظر میکند. در نمایی فوقالعاده در شروع فیلم دختربچه مشغول خوردن صبحانه است، مردی که سرش بیرون قاب است گربه بهبغل وارد کادر میشود. سمت چپ قاب بخشی از بدن خواهر بزرگتر است. در این آمد و شدِ آدمها فقط بخشی از تنها و اندامها در کادر است. دوربینی یله که انگار کارکتری خردسال (از نظر ارتفاع از سطح زمین) دارد و خصلتی تنبل در دنبال کردن آدمها. دوربین نه تیلت میکند، نه پَن، نه تحرکی دارد (جز در نمای خاطرهی دختر) و خبری از تصحیح کادر نیست. در عوض اشیا در قاب اهمیتی همپای چهرهها دارند، اشیایی با رنگهای تند (بیش از هر چیز زرد و نارنجی) که مدام توجهمان را جلب میکنند. گاه مرکز توجه از اشیا به سمت آدمهای خیره به آنها تغییر میکند، بهخصوص پسر نوجوان که با تانی و در سکوت همیشه خیره به محیط است. این درنگ و خاموشی کمکم تبدیل به نوعی مرموز بودن حال و هوا و اتمسفر فیلم میشود. فیلم پر از نماهایی است که آدمها در آستانه در یا قابِ پنجرهای ایستادهاند و به بیرون خیرهاند. گویی آدمهای گربهی … برای اولین بار است که به جهان مینگرند و این اولین صبحِ زندگیشان است. این مکاشفه در اکناف، ارتباط آدمها با اشیا و حیوانات را در سطحی دیگر تعریف میکند. دختر بزرگ خانواده میگوید موقع پیادهروی و پوست کندن پرتقالی متوجه شده که پوست پرتقالها فقط با ورِ داخلی سفید رنگشان روی زمین میافتادهاند. دختربچه بالای سر مادربزرگِ در خواب غرق در رازهای جهان است. نوعی رمز و راز از اشیا به درون زندگی روزمره آدمهای این خانواده وارد شده که آنها خیلی ساده آنرا پذیرفتهاند مثل آن بطری که بیدلیل در قابلمه میچرخد. و سرانجام در پایان روز وقتی سر میز شام ناگهان بریدن سوسیس موجب پخش شدن آب به سر و روی مرد میشود و چوب پنبه از بطری میپرد تا پس از برخورد به لامپ همهجا تاریک شود، احساس میکنیم تنشهای پنهان روز میان آدمها با هجوم اشیا به آدمها بازنمایی میشود. و اینگونه است که فیلم به آن کیسهای شبیه میشود که از جلوی پنجرهی آشپزخانه هر روز بالا و پایین میرود؛ چیزی کوچک، آشنا و در عین حال عجیب که از برابرمان میگذرد و خب دقیقن سر در نمیآوریم که چیست.