(همراه با گریزی به جهان کلود شابرول)
یکم. Elle متاثر از رمان منبع اقتباسش پر از مایههای متنوع و موقعیتهای نمایشی خاص است. از تجاوز، خیانت و جدایی و رابطه تمام شده گرفته تا بازیهای کامپیوتری (که در رمان نبوده)، پدر جنایتکار، مادر بالهوس، تاثیر رسانه، مسیحیت و چیزهای دیگر. همچنین پر از بازی با و نوک زدن به مدلهای شناخته شده است.
دوم. Elle بیش از همه ما را به یاد دنیای فیلمهای کلود شابرول میاندازد. مثلن به یاد قصاب، به یاد قصههایی که رابطه پیشرونده یک مرد و زن همزمان میشود با بروز یک قطب شرِ پنهان در رابطه. یا به یاد از شکلات شما متشکرم. پدیدهای به نام ایزابل هوپر این تداعی را سفت و سختتر میکند.
سوم. Elle البته تلاش میکند به دنیای شابرول تعهد همهجانبهای نداشته باشد. پل ورهوفن جایی گفته او یک شابرولِ رها را دوست دارد تا بتواند به موقع از آن فاصله بگیرد و به مدلهای دیگری نزدیک شود (جهان شخصیِ خود ورهوفن و کمدی سیاه و گرایشهایی از سینمای روز فرانسه). اما چه میشود که تجربه این فیلم بیثمر است؟
چهارم. آنچه در آثار شابرول شگفتانگیز است ساخت جهانی یکتا و اغلب بیارتباط با جهان روزمره ما است. میتوان با تسامح اسمش را یک «مود شابرولی» گذاشت. شابرول اغلب به سمت روانشناسی نمیرود. انگیزه آدمهای فیلمهایش و نامتعارف بودنشان «درون فیلمی» است و خیلی نمیشود توضیح داد که کارکتر ایزابل هوپر در از شکلات شما متشکرم چرا به سمت جنایت کشیده میشود. دنیای فیلمهای شابرول سینماتوگرافیک، پر رمز و راز و با انگیزههای غیر قابل توضیح شخصیتها است؛ هر چند اغلب به طرز عجیبی متقاعدکننده. این معجزه شابرول است.
پنجم. برای من فیلمهای شابرول شبیه خوابهای بد شبانهاند. انگار جهان و پسزمینه این خوابها عادی اما رفتارهای آدمها نامتعارف است. ما اما این خوابها را باور میکنیم و در این خوابها انگیزههای نامتعارف آدمها را میپذیریم. ما ملانکولیک بودن فضا و فاصلهاش با عقل سلیم را میپذیریم چرا که همگن بودن فضا ما را به ورطه فیلم میاندازد. بنابراین انگیزه آدمها را از میل به جنایت و میل به شرارت فقط در طول این خوابها میشود درک کرد. اگر بیدار شویم توضیحی درباره آنها وجود ندارد و یکسر دیوانگی و بیعقلی مینماید.
ششم. Elle یک نیمه ابتدایی غافلگیر کننده دارد که مایههایش را خوب تبیین میکند و خطوط اصلی و فرعی قصه را با ریتمی جذاب بسط میدهد. اما فیلم از جایی به بعد به سمت باز کردن انگیزههای نامتعارف آدمها منحرف میشود. برای شخصیت اصلی (میشل) بکگراند پدر را میسازد تا از طریق آن توضیحی بر رفتار نامتعارف میشل باشد. جدایی از شوهر میشل را میگذارد و رابطه و رفتار خالی از عاطفه و شور را با همسرِ دوستش تا موقعیت باز هم نامتعارفتر شود. آمبیانس عجیب و غریب بُر میخورد به رفتار نامتعارف شخصیت اصلی. بدتر از همه فیلم میشل و مرد متجاوز (پاتریک) را با هم روبرو میکند تا عملن همه چیز در گفتگوی آندو به سمت آشنا شدن موقعیت و باز کردن انگیزهها میل کند. در یک سوم نهایی فیلم دیگر در خواب نیستیم. این جایِ جدا شدن از «مود شابرولی» است. وقتی ناگهان از خواب بیدار میشویم، جهانِ مصنوع فیلم مثل یک خانه شنی فرو میریزد. در چنین حالتی میل و ویرِ شخصیت اصلی و رمز و رازِ کنش مرد متجاوز بر باد میرود و فصل کشتن پاتریک کمیک میشود. چُرت فیلم که پاره شد همه چیز دیگر هدر میرود.
هفتم. Elle البته سهلانگاری اجرایی هم کم ندارد. در فصل بسیار مهمی که میشل و پسرش به خانه پاتریک میروند، پسر میشل به دمدستیترین شکل ممکن بعد نوشیدن شراب به خواب میرود تا فرصت شود میشل با مرد به زیرزمین برود. همین طور که ایجاد شک و شبهه به بچههای شرکت و داستانک کسی که آن انیمیشن را در شرکت ساخته خیلی زود و با پرداختی دم دستی باز میشود.
پ.ن: نقد منفی یک دام است. اول باید فرض کنیم مسیر و استراتژی اصلی فیلم چه بوده و بعد ببینیم چقدر در رسیدن به آن موفق عمل کرده. فرضهایی که میتواند اشتباه باشد. Elle را میشود با مدلهای دیگری هم مقایسه کرد و البته شاید بتوان نشان داد تناسبات و اهداف دیگری در کار بوده …