کیارستمی استادِ صحنههای داخل اتومبیل است. با دیدن «تاکسی» (پناهی) یادم آمد که چقدر در فیلمهای کیارستمی شخصیتهای اصلی فیلم را در اتومبیل دیدهایم. «طعم گیلاس»، «ده»، «زندگی و دیگر هیچ» اساسن در اتومبیل میگذرند (و همینطور بخش زیادی از «باد ما را خواهد برد»، «زیردرختان زیتون»، …) و چقدر حضور طولانی آدمها در اتوموبیل منجر به خلق شخصیتهای حرّاف و وسواسی شده است. تازگی که «گزارش» را دوباره مرور کردم، متوجه شدم اتوموبیل در این فیلم هم نقش محوری دارد. علاقه کیارستمی به اتوموبیل به جایی میرسد که بخش آغازین «باد ما را خواهد برد» را میتوان در ستایش اتومبیل دانست: شخصیتها حذف میشوند (فقط صدایشان را میشنویم) و حدود هفت دقیقه خرامیدن اتومبیلی را در کوهپایه و دشت میبینیم. انگار کیارستمی آدمها، چشماندازها و حتی تک درختهایش را به قدر فیگور اتومبیل دوست ندارد.
یک ورسیون جذابِ «فصل اتومبیل»، سکانس شروع «کلوزآپ، نمای نزدیک» است که گلچین کردهام و میتوانید از در پایین ببینید. به نظر میرسد میزانسنِ اتوموبیل با گرفتنِ تحرک شخصیتها و پیچ کردن آنها به صندلی، اجازه تمرکز به ببیننده میدهد تا با شخصیتهای حرّاف همراه شود و از طریق نمای نزدیک چهره به آنها نزدیک شود. این ورسیون البته نسبت به نماهای بلند «طعم گیلاس»، «ده» و … پرکاتتر و شلوغتر است و اینجا شخصیتها را از نمای روبرو میبینیم (در فیلمهای بعدی، کیارستمی اغلب از نمای روبرو پرهیز میکند).
قصه فیلم در این فصل بلافاصله شروع میشود، شخصیت خبرنگار به خوبی تبیین میشود و شرایط انتقال به فصل بعدی فراهم میشود. وجوه مستندِ صحنه با لِوِل بالای آمبیانس و دیالوگهای گاه نصفه و نیمه شخصیتها و درهم رفتن آنها تقویت میشود. بازی بازیگرها آنقدر خودانگیخته به نظر میرسد و همه چیز آنقدر زنده و پر جزئیات است که یادمان میرود که این میزانسن چیده شده.
و مثل همیشه زنده بودن صحنهها همراه با یک شوخ طبعی کنترل شدهی کیارستمیوار است. مثل شوخی راننده آژانس: «افسر بازنشستهی نیرو هواییام …اما فعلن که نیرو زمینی داریم کار میکنیم!»، یا پاسخ راننده به سوال خبرنگار که میپرسد مخملباف را میشناسد: «بازاریه؟»، یا ایدهی «خبرهای اوریانی» و جواب راننده به خبرنگار وقتی میپرسد اوریانا فالاچی و … را میشناسد: «نه. جزء مسافرای ما نبودن!» و آن مرد بوقلمون به دست …