محبوب‌های سال ۲۰۱۸

۱- سفر دراز روز در شب | بی گان
۲- درخت گلابی وحشی | نوری بیلگه جیلان
۳- سوزاندن | لی چانگ-دونگ

و

۴- جنگ سرد | پاول پاولیکوفسکی
۵- ساما | لوکرسیا مارتل
۶- مکتوب، عشق من | عبداللطیف کشیش
۷- دولاتف | الکسی گرمان
۸- زندگی برتر | کلر دنی

و تجربه‌های جذابی مثل:
تصنیف باستر اسکراگز | برادران کوئن
روما | آلفونسو کوارن
نخستین انسان | دیمین شزل
خوشحال مثل لازارو | آلیس رورواکر

سال سینمایی ۲۰۱۸ از نظر کیفیت و تنوع نسبت به چند سال‌ اخیر براستی چشمگیر بود. بیش از هر چیز انتظار یکی دو ساله‌ام را برای تماشای درخت گلابی وحشی به‌یاد می‌آورم. از همان روزی که قصه یک خطی فیلم (پیش از تولید) اعلام شد شروع به تجسم فیلم کرده بودم و شبی که در جشنواره کن فیلم را دیدم برایم بیش از پایان یک انتظار دو ساله بود. چیزی بود که بیننده‌ای بعد از همراهی با هفت فیلم یک فیلم‌ساز، آن را در ذهن خود ساخته بود، شبیه گفتگویی بود میان خالق و نظاره‌گر. در مقام بیننده ارتباطم با دنیای آثار جیلان به‌گونه‌ای است که گاهی در پروسه تماشای فیلم‌هایش احساس می‌کنم این رازی است که به‌ نجوا با من زمزمه می‌شود.

ادامه‌ی خواندن

ساما | لوکرچیا مارتل

 
 
 ۱/۲⭐️⭐️⭐️ ‌ ‌
نیمه اول ساما همان سینمای درخشان لوکرسیا مارتل است. در ساما میزانسن مارتل در هر سکانس بیننده را در میانه یک آمبیانس مرموز قرار می‌دهد. بیننده تسلطی روی کلیت فضا از نظر جغرافیایی و زمانی ندارد و نمی‌تواند به شکل کاملی موقعیت را به چنگ آورد. آمبیانس آن‌قدر چگال است که همیشه چیزی ناتمام و درک نشده باقی می‌ماند و فضا مثل فصل مهمانی (اوایل فیلم) بیگانه و ناآشنا می‌ماند. طراحی صدای محیط هم در ساما مثل فیلم‌های قبلی مارتل به این استراتژی میزانسنی اضافه می‌شود و نتیجه این‌که ما هم همان تجربه «دن دیگو د ساما»، این ‌گمارده امپراتوری اسپانیا را در اکثر فصل‌ها از سر می‌گذرانیم: یک جور زیست در و «تجربه فضا»ی یک دوره تاریخی.
نیمه اول فیلم از این جهت من را به‌یاد آدمکش (هو شیائو شِن) انداخت، همان کمال‌گرایی، همان ترکیب «رئالیسم افراطی» با یک قصه تاریخی، همان ریتم باشکوه و باطمانینه و همان تمرکز برای تجربه محیط. افسوس که از نیمه دوم فیلم به بعد ناآشنا بودن فضا تا حدی کاهش پیدا می‌کند و کم‌کم فضاها معمولی‌تر می‌شود (مارتل از این نظر در فصل‌های داخلی موفق‌تر است تا فصل‌های خارجی) و قصه دربه‌دری «جوزف ک.»وار (شخصیت اصلی رمان قصر و محاکمه کافکا) «دن دیگو د ساما» در سلسله مراتب و دستگاه امپراتوری و سرنوشتش برای بازگشت مهم‌تر از تجربه فضا می‌شود.